خلاصه داستان قسمت ۹۳ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۹۳ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۹۳ سریال ترکی شربت زغال اخته
روز دادگاه فرا رسیده و دوعا با فاتح تصمیم گرفتن خودشون برن و کسی از خانواده نیاد جز شعله که میخواد شهارت بده. نیلای به خاطر حرف های عبداله خان و تهدیدهای فاتح از شهادت دادن منصرف شده. پنبه غصه میخوره و میگه عامر از لمان جدا شد نورسما هم که رفت خونه خودش الان فاتح و دوعا هم دارن از هم جدا میشن خانواده مون پراکنده شده و ازش میخواد جلوشونو بگیره عبداله خان میگه من هرکاری که میتونستم کردم باید ببینیم قاضی چه حکمی میده. فاتح سر میز صبحانه به خانواده اش میگه جوری مسئله را حل میکنم که زن و بچه اش برگردن خونه. امید با شعله تو دفتر کار حرف میزنه و میگه نیلای از شهادت منصرف شده و شعله این ماجرارو با دوعا درمیون میزاره دوعا با نیلای تماس میگیره و دلیل منصرف شدنشو میپرسه نیلای میگه تو کار زن و شوهر دخالت نمیکنه وگرنه زندگی خودش از هم میپاشه دوعا بعد از قطع تماس خودشو سرزنش میکنه که رو نیلای حساب باز کرده بوده. بالاخره آنها به دادگاه میروند و دوعا از قاضی میخواد بنا به شواهد حکم طلاق را صادر کند و حضانت بچهاش را به او بدهد چون امکان نداره دیگه با فاتح زیر یک سقف زندگی کنه فاتح شروع به حرف زدن میکنه و میگه همه اینا سوء تفاهمه، من زن و بچهام را خیلی دوست دارم دیوانه وار عاشقشونم و نمیخوام طلاقشون بدم قاضی دادگاه را عقب میندازه تا بیشتر فکر کنند و این به نفع فاتح است که آنها خوشحال میشن.
بعد از دادگاه فاتح پیش فریدون وکیل دوعا میرود و او ازش میخواد همینجوری ادامه بده تا فاز دوم نقشهشان را عملی کنند. امید در خانه عبدالله خان کلافه شده و از اینکه همه تو کار همدیگه دخالت میکنند خوشش نمیاد به خاطر همین نورسما به خانهشان میرود تا ببینه تعمیرات در چه مرحلهای است سپس پیش دوعا میره تا بهش سر بزنه دوعا که وقت دکتر داره و کسی نیست از جمره مراقبت کنه از نورسما میخواد تا زمانی که برمیگرده از جمره مراقبت کنه که نورسما از خدا خواسته قبول میکنه و وقتی میبینه کسی در خانه نیست به فاتح زنگ میزند تا برای دیدن بچهاش به آنجا بیاید فاتح به آنجا رفته و بعد از مدتی میخواد خانه آذرخش را ترک کند که دوعا از راه میرسد او با عصبانیت و خشم با آنها دعوا میکند و ازشون میخواد از خانه بیرون برن این باعث میشه فاتح بیشتر عصبانی بشه. از طرفی آذرخش و عامر با همدیگه به خانه جدیدشان رفتند و با همدیگه در حال شام خوردن هستند و تصمیم میگیرند فردا شب خانوادههایشان را به آنجا دعوت کنند و به همه بگن که ازدواج کردن و میخوان زندگیشونو شروع کنن…