خلاصه داستان قسمت ۹۴ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۹۴ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۹۴ سریال ترکی شربت زغال اخته
امید در خانه عبدالله خان مدام حرفهای نامربوط و متلک میشنود و به خاطر نورسما تحمل میکنه و چیزی نمیگه. همان شب امید به جای دوستش که مریض شده شبانه به بار میره تا جای او روی سن بره و آهنگ بخونه وقتی به خانه برمیگرده عبدالله خان برای خواندن نماز صبح بیدار شده و او را میبینه و بهش میگه من دوست ندارم دامادم تا صبح تو بار کار کنه و دخترم تنها تو خونه بمونه و بهش پیشنهاد میده که تو شرکت پیش خودش کار کنه امید از این حرف به شدت به هم میریزه. وقتی نورسما از خواب بیدار شده و به امید گزارش میده که میخواد کجا بره و چیکار کنه تا ازش اجازه بگیره امید با ذهن به هم ریخته با تندی باهاش رفتار میکنه و میگه ازدواج به این معنی نیست که هرجا خواستیم بریم از همدیگه اجازه بگیریم هرجا خواستی برو و هر کاری خواستی بکن این حرفها باعث میشه نورسما ناراحت بشه سپس درباره حلقهاش ازش میپرسه که چرا تو انگشتش نیست امید میگه حلقه فقط یه انگشتره چیز مهمی نیست فکر کنم تو بار افتاده نورسما وقتی از حرفاش میفهمه که حلقه چندان ارزشی واسش نداره بیشتر ناراحت میشه.
او حلقهاش را در میآورد و میگه تا وقتی که نندازی منم نمیندازم امید میگه منم حرفم همینه خیلی نباید حلقه واسمون مهم باشه عشق ما خیلی بالاتر از حلقه است و میره که نورسما جا میخوره. دوعا تصمیم گرفته با جمره برای هواخوری به ساحل بره او به بوراک زنگ میزنه تا بیاد دنبالشون او ماشینی را میبینه که شبیه ماشین بوراک هست بدون دیدن چهره راننده جمره را روی صندلی میزاره و همان موقع فاتح بهش زنگ میزنه که باعث میشه دوعا حواسش پرت بشه. همان لحظه ماشین حرکت میکنه دوعا وقتی برمیگرده و میبینه نه ماشین هست نه دخترش شوکه میشه و زمانی وحشتناکتر میشه که بوراک از راه میرسه و میفهمه ماشینی که جمره را در آن گذاشته رانندهاش بوراک نبوده. او از بیچارگی فریادی میزنه و در طول خیابان میدود سپس رانندهای را میبینند که بچه در بغلش هست او با دیدن دعا بهش میگه هدفون تو گوشش بوده و متوجه نشده بعد از رفتنش دوعا به بوراک میگه این قضیه بین خودمون باشه و به کسی چیزی نگو و تو مسیر برگشت با یادآوری این اتفاق گریه میکنه.
آذرخش به پنبه زنگ میزنه و برای مهمانی شب در خانهاش دعوتش میکند پنبه وقتی میفهمه شعله نمیاد قبول میکنه و بعد از قطع تماس پوزخند میزنه و میگه این چه جور مادریه دخترش تو راهروهای دادگاه طلاقه خودش مهمونی میگیره. او پیش سولماز میره تا برای رابطه دوعا و فاتح با هم صحبت کنند سلماز میگه اگه بحث بی تفاهمی بود دخالت میکردم اما بحث بحث خیانته و نوه من تصمیم خودشو گرفته اگه مشکلتون ندیدن نوهتونه به مرور زمان درست میشه. بعد از رفتنش زلفی میره پیش پنبه و شروع میکنه به بدگویی کردن از سلماز و حق را به او میده بعد از رفتن پنبه زلفی میره پیش سولماز و حق را به او میده و شروع میکنه به بدگویی کردن از پنبه. همان روز نورسما با ارطغرل در خیابان روبرو میشه و او از نورسما دعوت میکنه تا با همدیگه برن به نمایشگاه آثار عثمان حمدی او قبول میکنه. ارطغرل آنجا نورسما را به عنوان یک هنرمند تازه نام و صاحب سبک معرفی میکنه…