خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۹۵ سریال ترکی قهرمان
فیرات هر چقدر سعی می کند به دکتر مسابقه بفهماند که حالش خوب است اما او قبول نمی کند و بعد این خبر از طریق تلوزیون و مجری مسابقات به گوش همه می رسد و مک واردی قهرمان مسابقه اعلام می شود. خانواده ی فیرات با شنیدن این خبر خیلی ناراحت می شوند و همگی در شوک فرو می روند. همان موقع تانسل به سمت خانه ی یامان قدم برمیدارد و کلیدی که مسعود به او داده بود را درون قفل می کند تا در را باز بکند. اما کلید، کلید اشتباهی است و تانسل در حالی که لعنت می فرستد از خانه دور می شود که مسعود به سمتش می آید و کلید ها را نشان او می دهد و می گوید: «دنبال اینا میگشتین؟ » تانسل با عصبانیت می گوید: «هیچ کاریو نمیتونی درست انجام بدی. بده ش به من! » مسعود مشتش را می بندد و بعد اسلحه اش را سمت تانسل می گیرد. تانسل از این کار او تعجب کرده و می گوید: «هرکی اجیرت کرده بگو تا دو برابرشو بهت پول بدم! » اما مسعود می گوید :«من دارم وفاداریمو به الیسا ثابت میکنم! » تانسل با خشکش می زند و مسعود به سمت او شلیک کرده و جنازه اش را کشان کشان با خود می برد.
فیرات که حال خوبی ندارد از ظفر می خواهد به خانه برگردند او مستقیم به مزار استاد یامان می رود و با ناراحتی با او درد دل می کند و می گوید: «استاد خیلی ناراحتم که نتونستم آخرین خواسته ی تورو برآورده کنم. اما از یه طرفم یه حسی تو دلم میگه باید خوشحال باشم که مغلوب شدم. برای اولین بار تو زندگیم می ترسیدم که ببازم و از این مسابقه زنده بیرون نیام… » خبر مردن تانسل به گوش همه می رسد. وقتی سلوی و ظفر این را می شنوند، سلوی به ظفر با خوشحالی می گوید: «یعنی میتونیم هرچیزی که ازش میترسیدیمو دیگه انجام بدیم. ظفر میتونیم دیگه واقعا به هم برسیم.» ظفر هم با خوشحالی می گوید که هرچه زودتر ازدواج خواهند کرد. بعد سلوی می گوید بهتر است کرم و نسلی را هم در همین ازدواج به هم برسانند اما ظفر می گوید: «آدم یکیو بخواد باید به خاطرش زحمت بکشه تا ارزشش رو بفهمه اون وقت ماتادور بیاد خواهر یکی یدونه منو مثل آب خوردن بگیره و ببره؟ نمیشه! دوتا زوج داریم که باید بهم برسن اونم قفقاز و سونان. » از طرفی کرم هم از نسلی می خواهد که زودتر بروند و عقد بکنند تا همه از این ناراحتی ای که به آن گرفتار شده اند بیرون بیایند و با خبر عروسی آنها خوشحال بشوند اما نسلی می گوید که ظفر قبول نخواهد کرد و کرم او را قانع می کند که همه چیز درست خواهد شد.
کادو به گونش هم تمرین می دهد تا از الان بوکسور خوبی بشود. او به گونش می گوید که بهتر است لقبی برای خودش پیدا کند. توربا و نادر پیشنهاد می دهند لقبش کاپیتان باشد اما گونش قبول نمی کند بعد توربا پیشنهاد “مارشال” را می دهد که کادو هم از آن خوشش می آید و معنی آن را فرمانده ای که در حداقل سه جنگ بزرگ پیروز شده باشد می گوید. گونش با ناراحتی می گوید: «اما من که تا حالا جنگیو پیروز نشدم.. » کادو می گوید: « تو از اول زندگیت جنگ های زیادی رو پیروز شدی. وقتی به دنیا اومدی مادرت از دنیا رفت و تو محکم از زندگی چسبیدی. بعدش با بیماریت مبارزه کردی و بزرگترین جنگت هم شکست دشمن کبد بود! » گونش لبخند محوی می زند. همه سر میز ناهار جمع شده اند و ظفر پیشنهاد می دهد برای این که حالشان بهتر بشود مثل قدیم ها برای ماهیگیری بروند. همه قبول می کنند اما فیرات که حوصله ی کاری را ندارد می گوید بهتر است وقت دیگری این کار را انجام بدهند. بعد کادو در مورد لقب جدید گونش و این که مانند پدرش روزی قهرمان خواهد شد حرف می زند که فیرات کمی ناراحت می شود و از سر میز بلند شده و می رود.