خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۶۱ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۶۱ سریال ترکی قهرمان

فیرات کمی فکر می کند و جلوی همه خبرنگاران منتظر و استایگر و بقیه می گوید که از این مسابقه کناره گیری می کند. همه از این تصمیم او تعجب می کنند و فیرات دست گونش را می گیرد و از آنجا خارج میشود اما به سونا که خوشحال از این تصمیم اوست می گوید نباید این کار را می کرد و با عصبانیت از او جدا می شود. سونا دنبالش می رود و می گوید که فقط به خاطر خوبی خود او این کار را کرده و فیرات عصبانی می گوید: «بهت گفتم پسرمو قاطی این ماجرا نکن و از عشقی که بینمونو استفاده نکن! متوجه هستی منو تو چه شرایطی قرار دادی؟ تو همه چیز منو نابود کردی! از خط قرمز رد شدی نباید برای مخالفت با من از پسرم استفاده میکردی. دیگه تموم شد! » و سوار ماشین می شود و می رود و سونا ناباورانه از حرف های او اشک می ریزد.

از طرفی هم همه خبرنگاران و مدیران استایگر از ظفر جواب می خواهند و استایگر هم رو به او و همه می گوید که فیرات ترسو بوده و از مسابقه کناره گیری کرده که این باعث می شود ظفر خیلی عصبانی بشود اما الیف سعی می کند او را آرام کند. تانسل هم به سمت ظفر می آید و با عصبانیت می گوید: «میدونی منو تو چه شرایطی قرار دادین؟! میدونی چقدر ضرر کردم؟ » الیف هردوی آنها را به اتاق تانسل می برد تا حرف هایشان را بزنند. تانسل به ظفر می گوید که به خاطر این تصمیم فیرات زندگی کاری ظفر هم نابود شده و دیگر کسی به او کار نخواهد داد و در ضمن باید ضرری که زده اند را جبران کنند. ظفر فقط با بیچارگی سرش را پایین می اندازد. الیف به تانسل می گوید: «ما با شما شریکیم پس شما هم باید کمکمون کنین! » اما تانسل می گوید که روی او حساب نکنند چون این موضوع به او ربطی ندارد و اضافه می کند: «اون آدما ضرر زیادی خواهند کرد و هرکاری از دستشون بربیاد می کنن تا این ضرر جبران شه! » رو به ظفر هم می گوید: «تو الان یه بوکسور مرده داری! از این به بعد دیگه کسی نمیخواد با قفقاز مسابقه بده! » یامان از این تصمیم فیرات خوشحال است اما نسلی طرف ظفر را می گیرد و می گوید که به خاطر تصمیم او، ظفر زیر فشار بیشتری می رود.

وقتی ظفر به خانه می رسد، فیرات او را بیرون می برد تا با هم حرف بزنند. ظفر از او می پرسد که چرا همچین کاری کرده و فیرات می گوید: «نتونستم بذارم گونش فکر کنه که باباش قراره بمیره. » ظفر می گوید: «فیرات من از اول مخالف این کار بودم و بهت گفته بودم که نریم اما تو تا لحظه ی آخر اصرار داشتی که شرکت کنی! مگه میشه تو کنفرانس خبری آدم بزنه زیر همه چیز؟! » بعد هم می گوید: «چجوری از زیر این همه بدهی بیایم بیرون فیرات؟ اصلا از این لحظه به بعد کسی میاد سالن من ثبت نام کنه؟! » فیرات نگاهی به او می اندازد و می گوید: «یعنی همه مشکلات حل شد و تو کارو وسط کشیدی؟ » ظفر از این حرف او جا می خورد و با ناراحتی می گوید: «من مگه آدمم که این چیزا واسم مهم باشه؟ چرا همچین حرفی زدم! مگه زندگی و اعتبار و کار من مهمه؟! » و آنجا را ترک می کند. وقتی تانسل با مدیران استایگر مشغول بحث است، کرم وارد اتاق او می شود و رو به مدیران آلمانی می گوید که می خواهد با استایگر مبارزه کند. تانسل سعی می کند او را از این کار منصرف کند اما مربی استایگر به شرطی که کرم بتواند در چند مسابقه قبل از استایگر برنده بشود، این را قبول می کند.

الیف فهمیده که بین سونا و فیرات شکرآب است و به فیرات نزدیکتر می شود و حتی او را راضی می کند که صبح برای درمان بیماری اش به بیمارستان بروند. در بیمارستان، الیف با دیدن سونا فیرات را در آغوش می گیرد و سونا از دیدن این صحنه ناراحت می شود. وقتی فیرات و سونا به هم برمی خورند، سونا می گوید که قصد استعفا دارد و دیگر در این بیمارستان هم کار نخواهد کرد. فیرات ناراحت می شود اما چیزی نمی گوید. ظفر ناراحت و عصبانی در باشگاه است و حتی اجازه ورود به کسی را نمی دهد. سلوی پیش او می رود تا آرامش کند اما ظفر با او هم بد برخورد می کند و او را از باشگاه بیرون می کند! حتی یامان به باشگاه می رود و از ظفر می پرسد که این چه حالی است؟ ظفر می گوید که دیگر امیدی به این باشگاه ندارد و قصد رفتن می کند. یامان می گوید: «سرپا موندن خیلی سخته نه؟ فرار میکنی… » ظفر می گوید: «قفقاز فرار میکنه بغلش کن. پسرت فرار میکنه ناراحت شو! » و می رود. کرم پیش کادو می رود و از او معذرت خواهی می کند و می خواهد که او مربی اش در طول مسابقه باشد. کادو فورا قبول می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا