در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیهای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.
زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمیداند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما میشود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه میگیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا میشوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانهای را میآفریند.
قسمت ۲۵ سریال ترکی عشق از نو
فاتح با اورهان و یادگار تماس میگیرد تا از شوکت خبر بگیرد، اما آنها خبری از شوکت ندارند. او سپس با مته تماس میگیرد و از او میخواهد که سیگنال گوشی شوکت را پیدا کند. شوکت، مریم را به خانه کوهستانی خود می برد. مریم با دیدن خانه، یاد گذشته خودشان ، زمانی که شوکت او را دزدیده و با هم به آنجا فرار کرده بودند می افتد. آنها داخل می روند و تا شب صحبت میکنند. مریم میگوید که در این سالها سختیهای زیادی کشیده و جاهد به او اجازه نمیداده تا به دیدن دخترش بیاید، و او تازه بعد از مرگ جاهد آزاد شده است.سپس نامه ای به شوکت میدهد و میگوید که تمام حقایق داخل آن نامه نوشته شده است. شوکت حرفهای مریم را قبول ندارد و میگوید تنها چیزی که برای او مهم است این است که مریم به او خیانت کرده و به همراه جاهد رفته است. مریم عصبانی شده و میگوید که به هیچ عنوان حاضر نیست از دخترش بگذرد. فاتح به خانه برمیگردد و با زینب صحبت میکند و دل او را به دست می آرود.
صبح روز بعد، خدمتکار یک دسته گل می آورد و میگوید که در ماشین فاتح بوده است . زینب این بار دیگر طاقت نیاورده و مشغول جمع کردن چمدانش می شود تا از خانه برود. فاتح که دیگر راهی ندارد، میخواهد به زینب حقیقت را بگوید، اما نمیداند که چه بگوید. همان لحظه مریم با فاتح تماس گرفته و از او میخواهد که همین حالا به آدرسی که او را رسانده بود برود. فاتح سریع از خانه بیرون می رود و ایرم که به آنجا آمده نیز به عمد تاکسی گرفته و فاتح را دنبال میکند. زینب با عصبانیت پشت سر فاتح و زینب با ماشین آنها را تعقیب میکند. ایرم با مقدس تماس میگیرد و میگوید که طبق نقشه، زینب در حال تعقیب آنهاست و به زودی از زندگی فاتح خواهد رفت. سلین به بهانه رفتن پیش دوستانش از خانه بیرون می رود. او به همراه اورهان به سینما می رود. فهمی که به سلین شک کرده است، او را تعقیب کرده و وقتی آنها را با هم میبیند، داخل سینما می رود و سلین را همراه خودش بیرون می آورد. فاتح گوشه جاده پارک میکند و ایرم نیز از تاکسی پیاده شده و سریع داخل ماشین فاتح می رود.او به فاتح میگوید که بخاطر کارهایی که با او و زینب کرده و پشیمان است و میخواهد از او معذرت خواهی کند.سپس با او روبوسی میکند. زینب که از ماشین پیاده شده، مقابل ماشین فاتح ایستاده و آنها را می بیند. فاتح با دیدن زینب شوکه می شود.