خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۲۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۲۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۲۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

دمیر به خانه رفته و ماجرای ییلماز را به هونکار نیز میگوید. غفور که حس میکند به دردسر افتاده، نگران است که دمیر، کشتن ییلماز را به گردن او نیندازد. او نیمه شب از خانه بیرون رفته و تمام زمین و اطراف کانال آب را میگردد.او تکه ای از لباس پاره و خونی ییلماز را به همراه رد هم روی زمین پیدا میکند و میفهمد که ییلماز نمرده است. در خانه نظیره، صباح الدین تیر را از بدن ییلماز بیرون آورده و به او دارو میدهد. گولتن با گریه، از ییلماز میخواهد که طاقت بیاورد و زنده بماند. صباح الدین به نظیره می سپارد که مراقب ییلماز باشد و به او رسیدگی کند. ییلماز مدام در مورد زبخیا سوال میکند اما صباح الدین جواب نمیدهد. سپس به خانه برمیگردد‌. دمیر شب پیش جنگاور می رود. جنگاور او را بخاطر قصد کشتن ییلماز نصیحت میکند و میگوید که هر دو بار سر رسیده و جلوی او را گرفته است تا قاتل نشود. دمیر به دروغ، به جنگاور میگوید که ییلماز برادر ناتنی زلیخا است که بخاطر قماربازی، زلیخا را فروخته بود و حتی خودش نیز قصد تجاوز به زلیخا را داشته. جنگاور که به دمیر اعتماد دارد، با شنیدن این حرفها شوکه و عصبانی می شود و به دمیر حق میدهد. دمیر میگوید که با بودن ییلماز در اطرافشان احساس امنیت ندارد زیرا او میخواهد زلیخا را از دمیر بگیرد. جنگاور میگوید که خودش نیز به همراه دمیر دنبال ییلماز میگردد تا او را نابود کنند.

وقتی که گولتن دیر به خانه برمی‌گردد. ثانیه با او بحث کرده و میگوید که او حتما چیزی را مخفی میکند. گولتن عصبی شده و به ثانیه میگوید که او را در حال پچ پچ با شرمین دیده بود و میداند که او مار را در اتاق زلیخا گذاشته است. ثانیه شوکه شده و گولتن را می زند. سپس پشیمان شده و از او دلجویی میکند اما گولتن به او اهمیت نمی‌دهد. روز بعد، غفور به دمیر میگوید که همه جا را گشته اما اثری از ییلماز نیست. دمیر به او میگویدکه هرطور شده او را پیدا کند. سپس ده هزار لیره به او میدهد و میگوید در صورت پیدا کردن ییلماز، ده برابر این پول را به او میدهد. غفور غافلگیر شده و فقط به فکر پیدا کردن ییلماز است‌. فکرت، همان مردی که در زندان با ییلماز بود، به آدانا می آید.او پیش یکی از دوستان قدیمی خود می رود و مشخص می شود که فکرت یکی از زمین داران قدیمی و سابق چکوراوا بوده که بخاطر مشکلاتی که با خانواده یامان برای او ایجاد شده، به زندان افتاده است. او میگوید که دوباره برگشته است تا بماند و میخواهد دفترهای گذشته را باز کند او از چتین، پسر دوستش میخواهد که برای او کار کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا