خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۲۷ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

غفور در حال گشتن در زمین مزرعه است که به زمین می افتد. او لای گل و لای، پارچه ای را که ییلماز داخل آن شناسنامه های جعلی و حلقه ازدواج و مقداری پول را پنهان کرده بود، پیدا میکند. سپس آنها را برداشته و در بلوک سیمانی داخل یک دیوار پنهان میکند. هونکار پیش ثانیه و گولتن و فادیک آمده و از آنها در مورد مار داخل اتاق زلیخا سوار میکند و با عصبانیت آنها را مقصر می‌داند. ثانیه نگران است که گولتن چیزی را لو ندهد، اما گولتن سکوت میکند. فکرت به همراه چتین به چکوراوا می آید.او به چتین میگوید که دنبال فردی به اسم ییلماز اکایا میگردد، زیرا برای او عزیز است و جای پسر اوست. گولتن پیش ییلماز می رود تا به او سر بزند. او مدام قربان صدقه ییلماز می رود و از او میخواهد که زودتر خوب شود. ییلماز چشم باز کرده و از گولتن در مورد زلیخا سوال میکند.‌او اصرار دارد تا بداند که زلیخا با رضایت خودش با دمیر ازدواج کرده است یا نه. گولتن که به ییلماز علاقه دارد، نمیخواهد حقیقت را بگوید. او طوری جواب میدهد که ییلماز تصور کند زلیخا خودش نیز دمیر را می‌خواسته است. ییلماز ناراحت و عصبی می شود. شب در خانه، دمیر و هونکار در مورد ییلماز صحبت میکنند. وقتی زلیخا وارد سالن می شود، آنها ساکت می شوند. زلیخا مشکوک شده اما آنها بهانه ای می آورند. شرمین و صباح الدین به خانه دمیر می آیند. دمیر از شرمین در مورد پیشنهادش برای خرید خانه سوال میکند.

شرمین با حرص می‌گوید که هنوز تصمیمش را نگرفته است. وقتی آنها به خانه برمی‌گردند، صباح الدین از اینکه شرمین پیشنهاد دمیر را از او پنهان کرده بود با او بحث میکند و سپس مثل همیشه موضوع طلاق را پیش میکشد، اما بیفایده است. شرمین بخاطر حفظ آبرو و نامش، از صباح الدین طلاق نمیگیرد. غفور با سر و وضع گلی به خانه رفته و حمام میکند. گولتن هنوز به خانه نیامده و ثانیه سعی دارد حواس غفور را پرت کند تا او عصبانی نشود. کمی بعد، گولتن به خانه آمده و ثانیه به دروغ به غفور میگوید که خودش او را دنبال کاری فرستاده بوده است. در خانه دمیر، به مناسبت به دنیا آمدن پسرشان، که نام او را عدنان، به نام پدرش گذاشته است، مهمانی برای خواندن دعای خیر و اذان در گوش عدنان برگزار شده و اقوام و آشنایان جمع شده اند. بعد از تمام شدن مراسم دعا، دمیر، عدنان را روی بالکن آورده و به همه کارگران که در حیاط جمع شده اند نشان می دهد و همگی دست می زنند. سپس هونکار برای تولد عدنان، بین همه کارگران طلا پخش میکند. ییلماز همچنان در خانه نظیره است. نظیره برای او سوپ درست کرده و به او میدهد، اما ییلماز همچنان بی حال است و بهتر نشده. دمیر بعد از مراسم دعا،به سمت خانه های سر زمین می رود تا به اهالی آنجا شیرینی بچه اش را بدهد. وقتی دمیر میرسد، رو به همه می‌گوید که بچه اش به دنیا آمده است. همه دور او جمع می شوند. ییلماز، این حرف را می شنود و به سختی خودش را به سمت در میرساند و از دور به دمیر نگاه میکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا