خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۳۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۳۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۳۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

غفور به بیمارستان رفته و حسن را پیش هونکار می برد. هونکار با حسن صحبت کرده و به او بسته ای پول میدهد. غفور به همراه حسن سر زمین رفته و به همه می‌گوید که ییلماز به پسر حسن زده و فرار کرده است، ولی دمیر او را به بیمارستان برده و به او رسیدگی کرده است. سپس همه را توجیه میکند که ییلماز آدم بدی است ولی دمیر آدم خوبی است. جنگاور و دمیر با پیگیری از کارخانه ییلماز، آدرس خانه او را پیدا کرده و دم خانه می روند و از دور به آنجا نگاه میکنند. دمیر به شدت از پیشرفت وضعیت ییلماز عصبی است و نمیداند باید چه کند. در خانه، زلیخا که متوجه شده است هیچ کاری نمی‌تواند بکند، تصمیم می‌گیرد تظاهر به پشیمانی بکند تا بتواند خودش را نجات دهد. او به هونکار میگوید که کارش اشتباه بوده و باید قدر زندگی اش را بداند و فقط به پسرش فکر کند. شب وقتی که دمیر به خانه می آید نیز، زلیخا با مهربانی و محبت از او بخاطر رفتارش و همچنین پنهان کردن نسبتش با ییلماز از او معذرت خواهی میکند و به او ابراز علاقه میکند. دمیر جا میخورد و خوشحال می شود. بعد از اینکه زلیخا به اتاق می رود، دمیر ماجرا را با هونکار میگوید، با این حال هونکار میگوید که شاید این برخورد واقعی نباشد و باید به مرور زمان متوجه شوند. صبح روز بعد، وقتی غفور به بازار می رود تا خرید کند، از فروشنده در مورد کارخانه جدید ییلماز می شوند.‌

او سریع خودش را به خانه رسانده و با هیجان موضوع را به دمیر میگوید و از او انتظار پول دارد، اما دمیر میگوید که خودش زودتر از او آدرس ییلماز را پیدا کرده است. غفور به خانه خودش رفته و ثانیه با حرص از اینکه او نتوانسته پول را از دمیر بگیرد او را تحقیر میکند. غفور که عصبی شده، میگوید که همه جا را دنبال ییلماز گشته و تلاشش را کرده است. او بین حرفهایش، به ییلماز به عنوان عشق زلیخا اشاره میکند و این موضوع از دهانش در می رود. ثانیه با شنیدن این حرف شوکه می شود. غفور هول شده و از ثانیه میخواهد که به هیچ عنوان این موضوع را به کسی نگوید، وگرنه آنها را می کشند. ثانیه از اینکه غفور تمام مدت این ماجرا را از او پنهان کرده بود، دلخور می شود. سریال روزگارانی در چکوروا قسمت ۳۹ یک نفر دم در آمده و تعدادی چک برای دمیر می آورد و دمیر متوجه می شود که شرمین مبلغ بالایی را بدهکار است و اگر پرداخت نکند، از او شکایت می شود. او با عصبانیت با شرمین دعوا کرده و به او میگوید که باید خانه اش را به او بفروشد. شرمین با ناراحتی به خانه اش می رود و گریه میکند. کمی بعد، ولی با شرمین تماس گرفته و با او قرار میگذارد. نظیره دنبال گولتن آمده و به او میگوید که ییلماز میخواهد او را ببیند. گولتن خوشحال شده و ذوق میکند. او به اتاق رفته و بهترین لباس خود را میپوشد و به خودش می‌رسد.او سر قرار با ییلماز رفته و ییلماز به او میگوید که از او کمک میخواهد تا یک بار زلیخا را ببیند. گولتن جا خورده و ناراحت می شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا