خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۴۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
ییلماز در خانه با ناراحتی به فکلی میگوید که علت این رفتار زلیخا و به تله انداختن او را نمی فهمد.فکلی میگوید که شاید زلیخا به زور این یادداشت را نوشته و دمیر او را تهدید کرده است. ییلماز میگوید اگر زلیخا او را دوست داشت چنین تهدیدی نیز قابل قبول نبود و نیابد او را به تله می فرستاد و او تبرئه نمی شود. فکلی او را نصیحت میکند تا عجولانه قضاوت نکند و زلیخا را مقصر نداند. شب، دمیر به خانه می رود و برای زلیخا غذا می برد، اما زلیخا نه حرف می زند و نه چیزی میخورد. فکلی در نبود دمیر به بیمارستان رفته و وارد اتاق هونکار می شود. هونکار بعد از عمل همچنان بیهوش است. فکلی بالای سر هونکار رفته و با او صحبت میکند و از حرفهایش مشخص است که در زمان قدیم آنها به یکدیگر علاقه داشته اند اما دست تقدیر باعث جدایی آنها شده و هونکار با عدنان ازدواج کرده است. زلیخا به اصرار و یا عصبانیت، پسرش را از دمیر میخواهد. دمیر کمی بعد به خانه شرمین رفته و بچه را میگیرد و پیش زلیخا می آورد. زلیخا با گریه بچه اش را بغل میکند. صبح روز بعد دمیر هنگام خروج از اتاق قصد قفل کردن در را دارد که زلیخا عصبانی می شود. دمیر میگوید که به او اعتماد ندارد و یا باید در اتاق به همراه پسرش بماند و یا بچه را از او میگیرد و در را باز میگذارد. زلیخا به شدت عصبی می شود. دمیر در را قفل کرده و کلید را به شرمین میدهد و به او میگوید تا غذای زلیخا را بدهد و اجازه خروج او را ندهد. جنگاور برای خرید اسلحه و فشنگ به مغازه رفته است که ناگهان ییلماز را در کوچه میبیند.او سریع با خانه دمیر تماس میگیرد اما متوجه می شود که دمیر خانه نیست.
برای همین تصمیم میگیرد که خودش سراغ ییلماز برود. سریال روزگارانی در چکوروا قسمت ۴۲ او به کارخانه رفته با تهدید اسلحه، در حال دعوا با ییلماز است و او را برادر کثیف و قمارباز زلیخا میخواند. ییلماز میگوید که دمیر این داستان را برای او تعریف کرده است اما حقیقت این است که زلیخا زن او بوده و آنها ییلماز را به زندان انداخته و زلیخا را از او گرفته اند. جنگاور شوکه شده و سراغ دمیر می رود. دمیر می فهمد که جنگاور حقیقت را فهمیده و به حقیقت داشتن حرفهای ییلماز اعتراف میکند و میگوید که از سر دوست داشتن زلیخا مجبور به این کار شده است. او به جنگاور میگوید که از او انتظار درک ندارد و او حق دارد که دیگر نخواهد دمیر را ببیند. سپس گریه میکند. جنگاور که به شدت عصبی شده، بدون هیچ حرفی از پیش دمیر می رود. شرمین در خانه سعی دارد از غفور و ثانیه در مورد مشکل دمیر و زلیخا حرف بکشد، اما آنها چیزی نمیگویند. غفور به ثانیه می سپارد که یخ هیچ وجه هیچ حرف اشتباهی از دهانش بیرون نیاید زیرا آن وقت بدبخت خواهند شد.