خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.
خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۵۲ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
شب بعد از شام، دمیر با جنگاور قرار دارد تا بیرون بروند. جنگاور دمیر را به کلوپ می برد. جنگاور به اصرار و با وجود مخالفت دمیر، دو دختر سر میز می آورد. کمی بعد جنگاور مست شده و او و دمیر دعوای شدیدی با یکدیگر می کنند و دمیر به خانه برمیگردد. غفور در طویله بخاطر سرمای زیاد طاقت نیاورده و نیمه شب پنهانی به خانه برمیگردد. ثانیه با شنیدن صدای در میترسد و با اسلحه شکاری تیر اندازی میکند. سپس متوجه می شود که غفور آمده و از اینکه نزدیک بود شوهر خودش را بکشد خنده اش میگیرد. در خانه دمیر را صدای تیر بیرون آمده و دم خانه ثانیه می رود. غفور پنهان شده و ثانیه میگوید که از ترس تنهایی اشتباه تیراندازی کرده است. بعد از رفتن دمیر، ثانیه غفور را بخاطر آمدن به خانه دعوا میکند و به او میگوید که قبل از طلوع آفتاب باید برگردد. روز بعد، ییلماز در محل کار از دیگران در باره دعوای شدید و قهر دمیر و جنگاور می شنود و متعجب می شود. وقتی او به رستوران می رود، متوجه جنگاور سر میز می شود و وقتی دمیر به رستوران می آید، با دیدن جنگاور از آنجا خارج می شود. ییلماز متوجه جدیت مشکل بین آنها می شود. گولتن از اینکه در خانه پیش ییلماز زندگی میکند خوشحال است و مدام عاشقانه او را زیر نظر دارد.
جنگاور سر زمین است و کمی بعد، ییلماز پیش او می رود. جنگاور به تندی با او برخورد میکند. ییلماز میگوید که قصد پیشنهاد همکاری به او برای کار در زمین دارد. خنکاپر ابتدا قبول نمیکند و میگوید که دشمنی او و دمیر دلیل بر رفاقت او با ییلماز نیست ، اما سوی نظرش عوض شده و به ییلماز میگوید که باید با رییس او حرف بزند و از ییلماز میخواهد م که رییسش را بیاورد. بعد از رفتن ییلماز، جنگاور پیش دمیر می رود و به او میگوید که نقشه آنها گرفته و ییلماز دشمنی آنها را باور کرده و سراغ او آمده است. جنگاور سر ساعت مشخصی در انبار برای دیدن فکلی و ییلماز قرار میگذارد. ییلماز پیش فکلی رفته و ماجرا را میگوید فکلی نیز آماده می شود تا سر قرار بروند. فکلی و ییلماز داخل ساختمان انبار می روند و منتظر آمدن جنگاور هستند. جنگاور و دمیر داخل ماشین کمی دورتر پارک کرده و به ساختمان نگاه میکنند. جنگاور ساعتش را چک میکند و راس ساعت مقرر، بمب داخل ساختمان منفجر می شود.