خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
صباح الدین با عصبانیت شرمین را به خانه می برد و عکسهایی را که از او و ولی سر قرار چاپ کرده بود به او نشان میدهد و میگوید که خوب میداند ولی چه کسی است و شرمین پنهانی با او ارتباط داشته است. شرمین شوکه می شود و ابتدا انکار میکند. صباح الدین قصد دارد عکسها را پیش هونکار ببرد اما شرمین جلوی او را میگیرد. شب وقتی در خانه ییلماز متوجه نبود گولتن می شود، سر زمین می رود و از نظیره میخواهد که گولتن را صدا بزند تا با او حرف بزند. نظیره دم آشپزخانه عمارت رفته و پنهانی گولتن را صدا می زند و میگوید که ییلماز نگران او شده و میخواهد او را ببیند. زلیخا از پشت در آشپزخانه این حرف را می شنود. بعد از رفتن نظیره، زلیخا داخل آمده و با سردی با گولتن برخورد میکند و سپس با طعنه به او میگوید که او آینده ای با ییلماز ندارد. گولتن ناراحت شده و به خانه می رود. ثانیه پیش گولتن رفته و گولتن برای او درد و دل میکند. صبح روز بعد، زلیخا در خال خیاطی است و به دکمه احتیاج دارد. هونکار، گولتن را به خرازی می فرستد. فروشنده هنگام دادن سفارشات، بسته ای نیز برای شرمین ارسال میکند که از قبل خریده بوده است.
در خانه هونکار با دیدن هدیه که حذف اول اسم ولی روی آن است متوجه قضیه می شود و دم خانه شرمین رفته و با او دعوا۸ میکند و سپس به او میگوید که ولی کلاهبردار است. او سپس بیرون آمده و به نوچه دمیر می سپارد که ولی را پیدا کنند. زلیخا لباسهای اضافی بچه را جمع کرده تا سر زمین ببرد و به دیگران بدهد. او متوجه می شود که نظیره حالش بد شده و دم رودخانه بیهوش شده است. همان لحظه، ییلماز نیز به آنجا می آید. آنها نظیره را سوار ماشین میکنند و زلیخا نیز همراه ییلماز سوار شده و به بیمارستان می رود. فادیک از دور این صحنه را میبیند و فورا سراغ دمیر می رود و ماجرا را میگوید. دمیر فوری به سمت بیمارستان می رود. هونکار پیش فکلی رفته و دوباره در مورد رفتن او و ییلماز از شهر به او هشدار میدهد. هنگام برگشت، فادیک او را میبیند و ماجرا را به او نیز میگوید. در بیمارستان، دکتر میگوید که نظیره دچار حمله عصبی شده و باید بستری شود. هنگام برگشت، ییلماز زلیخا را سوار کرده تا برساند. آنها در مسیر با دمیر برخورد میکنند و پیاده می شوند. دمیر و ییلماز هر دو به روی یکدیگر اسلحه میکشند.