خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا
داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.
این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….
قسمت ۵۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
هنگامی که دمیر و ییلماز به سمت یکدیگر اسلحه میگیرند، زلیخا مقابل دمیر می ایستد تا از او دفاع کند. سپس به او ابراز علاقه کرده و میگوید که اگر اتفاقی برایش بیفتد او و پسرش تنها می شوند و بدون او نمیتواند زندگی کند. زلیخا با این حرفها دمیر را آرام میکند تا اسلحه را پایین بیاورد. زلیخا رو به ییلماز میگوید که باید قبول کند که دیگر همه چیز بین آنها تمام شده و به او فکر نکند. ییلماز با شنیدن حرفهای زلیخا به هم میریزد. زلیخا و دمیر سوار ماشین شده و می روند. ییلماز عصبی می شود و سوار ماشین می شود و با سرعت پشت سر آنها رانندگی میکند. دمیر و زلیخا به خانه می روند. هونکار از زلیخا عصبانی است، اما زلیخا با خونسردی به او میگوید که کار اشتباهی نکرده و دمیر نیز او از دفاع میکند و میگوید که به زنش اعتماد دارد و او و ییلماز بخاطر نظیره به بیمارستان رفته بودند. هونکار حرصش میگیرد و فکر میکند که دروغی در کار است. و پنهانی با بیمارستان تماس میگیرد تا آمار نظیره را بگیرد. دمیر متوجه این کار هونکار می شود. او به اتاق هونکار می رود و از او میخواهد که به زلیخا اعتماد کند. هونکار میگوید که این کار برایش راحت نیست وقت زمان مشخص می شود. فکلی در خانه منتظر ییلماز است، اما تا شب خبری از ییلماز نمی شود. فکلی نگران می شود و افرادش را میفرستد تا دنبال ییلماز بگردند.
در خانه دمیر، نماینده مجلس و خانواده اش به مهمانی آمده اند. فکلی وقتی میبیند که هیچ خبری از ییلماز نیست، مطمئن می شود که دمیر بلایی سر او آورده است. او با عصبانیت به خانه دمیر می رود و مقابل مهمانان شروع به داد و بیداد و تهدید میکند. دمیر و هونکار عصبانی می شوند و دمیر میگوید که او کاری نکرده است. فکلی بعد از دعوا و تهدید از آنجا می رود. دمیر کلافه می شود و از مهمانان معذرت خواهی میکند. آخر شب، شرمین دم خانه غفور می رود و از او میخواهد که در ازای پول او را به آدانا ببرد و برگرداند. او به مطب صباح الدین می رود و همه جا را به دنبال حلقه عکس های خودش و ولی میگیرد اما آن را پیدا نمیکند و با کلافگی برمیگردد. زلیخا به شدت نگران ییلماز شده است، اما در ظاهر مجبور است خونسرد باشد و چیزی به روی خودش نمی آورد. وقتی دمیر در مورد این قضیه از او سوال میکند ، زلیخا میگوید که اصلا به او فکر میکند و فکرش درگیر چیزی نیست.