خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۶۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال ترکی روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۶۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

شرمین به خانه دمیر می آید و بابت رابطه زلیخا و ییلماز به هونکار طعنه می زند. سپس میگوید که اگر تمام بدهی های او را پرداخت نکنند، این خبر را همه جا پخش خواهد کرد و آبروی آنها را می برد‌. هونکار یک حلقه فیلم بیرون آورده و می‌گوید که او نیز عکسهای شرمین و ولی را چاپ کرده و به روزنامه ها میدهد. شرمین شوکه و عصبی می شود. هونکار همچنین شرمین را وادار میکند که باید از گولتن مقابل همه عذرخواهی کند. شرمین با حرص مجبور به این کار می شود. هونکار حلقه فیلم را که داخل آن عکسهای عدنان بوده، به غفور میدهد تا برای چاپ ببرد. سپس از اینکه با آن حلقه شرمین را فریب داده است، لبخند می زند. ییلماز سر زمین کپرها می رود تا به کارگران سر بزند. او به کپر نظیره می رود تا حال او را بپرسد.سپس به او میگوید که همراهش به خانه فکلی بیاید و از این به بعد آنجا زندگی کنند. کمی بعد، زلیخا با قابلمه غذا به سر زمین می رود تا برای نظیره غذا ببرد. او متوجه می شود که نظیره همراه ییلماز رفته است. هونکار که متوجه رفتن زلیخا شده تو را تعقیب کرده و وقتی میبیند که او سر زمین رفته است،‌به خانه برمی‌گردد. شب، هونکار به ثانیه میگوید که صبح آماده باشد تا او را به دکتر زنان برای معاینه ببرد. ثانیه شوکه شده و وقتی به خانه می رود ماجرا را به غفور میگوید و نمی‌داند باید چه کند.

صبح روز بعد، ثانیه با گریه به هونکار خبر میدهد که پریود شده است و حامله نبوده است. هونکار او را دلداری میدهد. گولتن با شنیدن خبر حامله نبودن ثانیه عصبانی می شود و مطمئن می شود که به او دروغ گفته اند تا او به خانه برگردد.
دمیر برای زلیخا لباسی سفارش داده و آن را دم خانه می فرستد. شب، زلیخا لباس را پوشیده و همراه دمیر به مناسبت تولدش به رستوران می روند. آنها یا یکدیگر شام خورده و می رقصند. دمیر یک ماشین به زلیخا هدیه میدهد . زلیخا با دیدن ماشین غافلگیر شده و میگوید که رانندگی بلد نیست. دمیر میگوید که خودش به او یاد می‌دهد. در خانه ییلماز بخاطر جشن تولد زلیخا ناراحت و پکر است. فکلی او را دلداری داده و میگوید که دیگر باید این تاریخ را فراموش کند و حقیقت را بپذیرد. وقتی هونکار می فهمد که دمیر برای زلیخا ماشین خریده، از تصور اینکه زلیخا به زودی به همراه پسرش با ماشین فرار کرده و با ییلماز می رود، از سادگی دمیر حرصش میگیرد. صبح روز بعد، مراسم انتخابات ریاست صنایع است. تنها کاندید منتخب، ییلماز است، اما لحظه آخر دمیر وارد شده و کاندید می شود. انتخابات شروع می شود و رای ها شمرده می شود. همه راه ها مساوی می شود و فقط یک رای تعیین کننده میماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا