خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۰۷ سریال ترکی بهار
افسون و سرن سر میز شام باهم بحثشون میشه و در آخر سرن بهش میگه بهتره بری مادری کردن از بهار یاد بگیری که چیکار باید بکنی افسون با ناراحتی از اونجا میره. تو خونه بهار همه نشستن سر میز شام که یک دفعه زنگ خانه به صدا درمیاد و تیمور میره درو باز کنه که با دیدن رنگین جا میخوره و ازش میخواد از اونجا بره اما رنگین که نمیدونه قضیه از چه قراره میگه نتونستم تو همچین موقعیتی تنهات بزارم واسه همین اومدم! تیمور میگه هنوز نگفتم به عمه او میگه چی؟ نگفتی هنوز؟ لیلا به اونجا میره و میگه چیو به من نگفتین؟ ماجرا چیه؟ تو کی هستی؟ رنگین میگه من دوست دخترشم لیلا جا خورده که اورن میاد و خودشو دوست پسر رنگین معرفی میکنه و لیلا میگه با این تو رابطه ای؟ و میگه باشه بیان سر میز شام غذا سرد شد. تیمور و اورن تو آشپزخانه برای رنگین تعریف میکنن ماجرارو که او جا خورده و از تیمور ناراحت میشه ولی کاری نمیتونه بکنه و میرن سر میز شام. همه نشستن که لیلا از اورن و رنگین میپرسه از کجا آشنا شدین؟ رنگین میگه از طریق تیمور تو دانشگاه باهم آشنا شدیم لیلا درباره گذشته حرف میزنه و به تیمور میگه تو یه دوست دختر قبلا داشتی خیلی قبلتر از بهار یه دختر زشت و سیاه بود! اونا سعی میکنن بحثو عوض کنن ولی لیلا ادامه میده و میگه تازه پاهاش پرانتزی هم بود اونو از کجا گیر آورده بودی؟ و میخنده که رنگین خودشو کنترل میکنه و میگه من برم آب بخورم آب یخ میخوام.
تولگا سبد پیک نیک چیده و میره دفتر چاعلا که او از دیدنش جا میخوره. چاعلا سرد برخورد میکنه که تولگا بهش میگه تو بهم گفتی خیلی رک و راستم درسته ولی یه سری چیزا باید حق بدی که پیش خودم نگه دارم! و ازش فرصت میخواد تا سر فرصت باهاش درمیون بزاره چاعلا قبول میکنه و باهم میگن و میخندن. رنگین وقتی برمیگرده سر میز شام حرف هایی که به تیمور میخواست بزنه را به جاش به اورن میزنه و در آخر میبوستش که همه شوکه میشن و باهاش بهم میزنه که در اصل منظورش با تیمور بوده و میخواد بره که تیمور دنبالش میره و میگه این چه کاری بود که کردی؟ رنگین میگه بوسه خداحافظی به جای تو نصیب اورن شد! تیمور میگه تو خونه حرف میزنیم رنگین میگه دیگه حرفی نمونده و میره. آخر شب لیلا میخواد بره اتاق اورن تا ازش معذرت خواهی کنه که میبینه به جای اورن تیمور اونجاست و جا میخوره و جیغ میزنه همه جمع میشن تو راهرو که میپرسن چیشده؟ او میگه چرا هیچکی سرجای خودش نیست؟ بهار میگه هما ترسید اومد پیش من تیمور رفت اتاق بالا او از اورن میپرسه تو کجا بودی؟ او میگه منم این اتاق خواب بودم! بعد از کمی صحبت هرکی تو اتاقش میره و میخوابن….