خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۸ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۱۰۸ سریال ترکی بهار

قسمت ۱۰۸ سریال ترکی بهار

بهار و تیمور با اورن به بیمارستان رفتن برای جراحی زنی که تو بتن گیر کرده بود. عمل با موفقیت آمیز تموم میشه که موقع بیرون رفتن از اتاق عمل دچار خونریزی میشه و برمیگردن سر عمل و تیمور بهشون میگه باید رحمشو دربیاریم بهار جا میخوره و ناراحت میشه و میگه نه نباید حق مادر شدنو از یه زن بگیریم! شاید یه راه دیگه بتونیم پیدا کنیم تیمور میگه نه داری احساسی برخورد میکنی و ازش میخواد از اتاق عمل بره بیرون. وقتی اورن میره بیرون بهار بهش میگه من نمیتونم بهش این خبرو بدم اورن میگه لازم نیست رحمشو درنیاوردیم بهار خیالش راحت میشه. اونا باهم حرف میزنن و بهار را صدا میزنن به اورژانس و میره اونجا. وقتی کارش تموم میشه با چاعلا روبرو میشه که خوشحال میشن و همدیگرو بغل میکنن. چاعلا بهش میگه که دیگه باید قهرمان صدات کنم که زن های تو بتنو در میاری و میخندن بهار ازش میپرسه اورن حرفی درباره چیزی بهت نزد؟ او میگه مثلا چه حرفی؟ او میگه مثلا درخواست ازدواجو این چیزا او میگه نه مگه همچین چیزی هست؟ بهار میگه من یه حدس هایی میزنم ولی اصلا آمادگیشو ندارم! چاعلا میگه بالاخره که اتفاق میوفته و آماده هم میشی و خوشحال میشه.

بهار وقتی با اورن روبرو میشه دوباره او بهش ماجرای انگشترو میگه که به خاطر عمه ثریا بوده که خیالش راحت میشه. وقتی به خونه میره با عمه ثریا تو حیاط میشینن و درد و دل میکنن که او به بهار میگه که من بچه دار که شدم به دنیا آوردم و دادم به خانواده ای که بچه دار نمیشدن چون برای خانواده ما بی آبرویی محسوب میشد که شوهرم ولم کرده بود بهار میگه به کی؟ او میگه به برادرم عزیز و گریه میکنه که بهار شوکه شده و میگه یعنی تیمور پسر شماست؟ و بغلش میکنه و آرومش میکنه. وقتی به خونه برمیگردن بهار مدام از تیمور فرار میکنه و تو یه فرصت با نورا حرف میزنه و ازش گلگی میکنه که چرا تو این همه مدت بهش چیزی نگفته! و باهم حرف میزنن. نورا ترسیده و میگه نباید بهت چیزی میگفت! بهار بیشتر کلافه میشه و میگه یعنی ما منتظر مرگ ثریا باید می بودیم؟ نورا میگه من آدم بدی نیستم بهار ولی اون حق نداره بیاد و اینکارو با من و تیمور بکنه!…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا