خلاصه داستان قسمت ۲۲۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۲۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۲۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
فاتح به دوعا زنگ میزنه و میگه خونهای دارم جمره را میارم خونه، دوعا میگه من تو ترافیک گیر کردم الان یکم باز شده اما نمیدونم به موقع میرسم یا نه تو بچه رو به شرلی بسپار پن میام ازش میگیرم تو راه خونه ام او از اینکه دوعا را نمیتونه ببینه پکر میشه و میگه باشه. فاتح وقتی به خونه گیرای میره گیرای میره پیشش تا باهاش کمی صحبت کنه فاتح از کوره در میره و یقه شو میگیره و بهش میگه یک بار دیگه دوعارو اذیت کنی ناراحتش کنی اون وقت با من طرفی شیر فهم شدی؟ گیرای باهاش بحث میکنه و میگه تو چیکاره حسنی؟ و بعد از کمی دعوا کردن بهش میگه که تو زندگی اونا دخالت نکنه به اون هیچ ربطی نداره و به داخل خانه میره. فاتح کلافه میشه و با عصبانیت به خانه میره. دوعا وقتی به خانه میره گیرای باهاش دعوا میکنه و میگه چه خبره اینجا دوتارو با همدیگه اداره میکنی؟ رفتی پیش فاتح چی گفتی درباره من؟ باهاش درد و دل میکنی؟ دوعا جا خورده و میگه چی داری میگی تو؟ معلوم هست چی میگی؟ میفهمی چی داری میگی؟ او بهش میگه که فاتح اومد اینجا و باهام دعوا کرد یقه منو گرفت! برو بهش بگو که این دفعه کاریش نداشتم سری بعدی به حسابش میرسم! دوعا از اینکه او اینجوری حرف زد بچه را برمیداره و با گریه از خونه میزنه بیرون.
دوعا به مادرش زنگ میزنه و میگه اگه اشکالی نداره بیام اونجا آذرخش میپرسه چیزی شده؟ دوعا میگه نه فقط بحثم شده با گیرای میام توضیح میدم آذرخش نگران میشه و میگه منتظرتم. بعد از خوردن شام همه به اتاقهایشان میرن که پنبه صدای خنده و حرف زدن مری با عبدالله خان را میشنوه و میره اونجا و میگه اینجا چه خبره. مری میگه شما هم بشینین پنبه خانوم داریم صحبت میکنیم سپس رو به عبدالله خان میگه باورم نمیشه که تا حالا کنسرت نرفتین! پنبه با عصبانیت میگه تو برای نگهداری از بچه اینجایی! مری میگه بیسیم کنارمه از خواب بیدار شه میرم. دوعا وقتی رسیده خونه مادرش براش تعریف میکنه ماجرارو که سولماز میگه ما فکر میکردیم این پسر خوبیه دخترمونو اذیت نمیکنه انگاری اینم یکیه مثل اونا. آذرخش بهش میگه چرا تا حالا چیزی نگفتی؟ دوعا میگه نمیخواستم ناراحت بشین خواستم بدونین که خوشبختم آذرخش بهش میگه حالا میخوای چیکار کنی؟ دوعا میگه اگه اجازه بدین یه چند وقتی میخوام اینجا بمونم اونا قبول میکنن و میگن اینجا خونه خودته…