خلاصه داستان قسمت ۲۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۳۶ سریال ترکی شربت زغال اخته
سرتاپ تو یه موقعیت میره تو اتاق پنبه و گل سینه ای برمیداره تا بتونه پول عاکف را جور کنه. نورسما با حاج آقا محله درد و دل میکنه به خاطر رفتارهای مادرش که حاج آقا با حرف هاش اونو آروم میکنه و نورسما مشکل فراز را هم میگه که ازش کمک خواسته بود او بهش میگه بگو بیاد پیشم نورسما ازش تشکر میکنه. آذرخش رفته پیش عامر و درباره کار پیشنهادی آسوده باهاش مشورت میکنه که او بهش میگه اگه میخوای امتحانش کن. سر میز شام آسوده با شوهرش درباره رفتار بد گورکم باهاش تو مزون حرف میزنه. نورسما شب با فراز حرف میزنه و بهش میگه که با حاج آقا الهامی حرف زدم قرار شده بری چند روز اونجا اگه مشکلی نداشته باشی او اول غر میزنه اما بعدش قبول میکنه. سرتاپ میره سر قرار با عاکف و بهش طلایی که دزدیده میده و میگه برو بفروشش دوبرابر قرضم بهت میارزه سپس بعد از گرفتن سفته هاش از اونجا میره. فاتح رفته جلوی در خانه دوعا تا ببینتش دوعا بعد از کلی اصرار قبول میکنه. جلوی در خانه یهو جمال از راه میرسه و دوعارو از پشت سر غافلگیر میکنه و میگه آذرخش کجاست؟
فاتح از راه میرسه و میگیرتش و از آذرخش که اومده اونجا میخواد زنگ بزنه به پلیس. پنبه میخواد گل سینه اش را بده به نیلای تا تو مراسم استفاده کنه. پنبه هرچی میگرده گل سینه را پیدا نمیکنه و از خدمه میخواد تا اونجارو خوب بگردن تا پیدا بشه. خدمتکار گورکم به زلفی میگه من دیدم که صبح مری از اتاق پنبه خانم اومد بیرون دستپاچه هم بود شاید اون برداشته زلفی جا میخوره و تو فکر میره. فردای آن روز سر میز صبحانه ماجرای گل سینه را به همه میگن، زلفی تو یه فرصت میره به نیلای و نیلای به پنبه خانم میگه. پنبه میره پیش مری و بهش میگه که اگه دستت تنگ بود یا خوشت اومده بود ازش میگفتی خودم میدادم بهت او جا میخوره و از تهمتش عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه و میره تو اتاقش. او که فهمیده کار سرتاپ بوده باهاش بحث میکنه و بعد از جمع کردن لباس هاش از اونجا میره. عبداله خان میره خونه و میفهمه که مری رفته شوکه میشه. گورکم با دکتر داره دعوا میکنه و او بهش گفته که بچه مرده تو شکمتون خونریزی دارین باید عمل بشین اما او میگه هرجور شده باید زنده نگهش دارین! دوعا که تو بیمارستان بوده میشنوه و میفهمه ماجرارو و میخواد بره که گورکم جلوشو میگیره و میگه نباید فاتح بفهمه!….