خلاصه داستان قسمت ۲۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۳۷ سریال ترکی شربت زغال اخته
گورکم با دوعا سر اینکه به فاتح چیزی نگه بحث میکنه و میگه با از هم پاشوندن زندگی من چیزی دستگیرت نمیشه! دوعا بعد از بحث باهاش از اونجا میره و گورکم دنبالش میره و وقتی میبینه نمیتونه جلوشو بگیره خودشو میندازه جلوی ماشین دوعا شوکه میشه و از اونجا میره سمت خونه. گورکم وقتی تو بیمارستان به هوش میاد به برادرش زنگ میزنه و وقتی به اونجا میاد گورکم بهش میگه که باید بهم کمک کنی و حرف هایی بهش میزنه تا حرفاشون یکی بشه. دوعا وقتی میره خونه همه چیزو بهشون میگه از طرفی همه این ماجرارو میشنون و به بیمارستان میان اونجا گورکم به همه میگه که دوعا باهام از قصد تصادف کرد بچه ام افتاد بچمو کشت! همه شوکه میشن فاتح باور نمیکنه که برادر گورکم میگه منم اونجا بودم دیدم فیلم دوربینهای مداربسته هم هست میتونی بری ببینی! به یه زن حامله رحم نکرد! فاتح باور نمیکنه و از اونجا میره. پلیس میره دم در خانه سولماز و دوعارو با خودشون میبرن. مری هم دنبالشون میره سولماز به آذرخش زنگ میزنه و خبر میده او سریعاً با عامر به کلانتری میرن.
مری از کلانتری به فاتح زنگ میزنه و خبر میده وقتی فاتح میخواد بره کلانتری عبدالله خان، مصطفی و پنبه هم باهاش میرن اونجا. پنبه با آذرخش دعوا میکنه آذرخش از دخترش دفاع میکنه فاتح به آنها میگه که من باور نمیکنم دوعا همچین کاری کرده باشه بهتون قول میدم سریع میارمش بیرون و میره خانه. سپس با گورکم حرف میزنه و بهش میگه که اگه شکایتتو پس نگیری منو واسه همیشه از دست میدی هرکیو گول بزنی منو نمیتونی گول بزنی! انقدر دروغ نگو گورکم هرچی میگه فاتح حرفشو باور نمیکنه و حرف خودشو میزنه در آخر موفق میشه و گورکم زنگ میزنه و شکایتشو پس میگیره. سرتاب میره پیش نیلای و بهش میگه که گل سینه را من برداشته بودم او دعواش میکنه که باعث شد به یه بیگناه تهمت بزنند. نیلای به سرتاب میگه باید بریم هرجوری شده اون گل سینه را پس بگیریم و بذاریم سر جاش…