خلاصه داستان قسمت ۲۶۰ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۶۰ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۶۰ سریال ترکی شربت زغال اخته
عامر میره پیش عبداله خان تو شرکت و میگه پرونده اسکندر بسته شد با رئیسش حرف زدم و قرار شد به پلیس معرفیش کنن عبداله خان میگه خوبه دستت درد نکنه ولی متأسفانه پسرم تو همچین وضعیتی هستش! عامر میگه ایشالله زودتر خوب بشه. عبداله خان درباره هتل جدیدی که میخواد بخره باهاش حرف میزنه سپس به ایشیل زنگ میزنه و ازش میخواد که اگه قبول میکنه باهم برن هتلو ببینن او قبول میکنه. پنبه برای اینکه نیلای به حیوون خونگی علاقه خاصی داره واسش دو تا ماهی خریده تا از اونا مراقبت کنه به جای سگ و گربه نیلای حسابی خوشحال شده. آذرخش و مری رفتن پیش ایشیل تا با همدیگه صحبت کنن اونجا آذرخش درباره حامله بودنش به ایشیل هم میگه او حسابی خوشحال میشه و بهش تبریک میگه آذرخش میگه اما من هنوز تصمیم نگرفتم که نگهش دارم! تو این سن واقعاً زشته! ایشیل میگه تو چی داری میگی؟ این یه معجزه است یادت نره که ما کلاً جوری بزرگ شدیم که حرف بقیه برامون مهم نیست کاریو بکن که دوست داری و حالت باهاش خوبه. آذرخش بهشون میگه که شب با عامر قراره شام بخوریم و درباره این مورد یکم با هم حرف میزنیم ولی ازش چند روز زمان گرفتم برای فکر کردن ایشیل میگه اجازه نمیدم جای دیگهای برین بگو بیاد اینجا خودم ازتون پذیرایی میکنم آذرخش قبول میکنه.
شب فراز رفته به دیدن حاج آقا الهامی و باهاش حرف میزنه و بهش میگه که اگه تو نورسمارو نگیری یکی دیگه میگیرتش حاج آقا الهامی بهش میگه آخه کیو دیدی برای کمک کردن بخواد ازدواج کنه؟! و درباره این موضوع کمی با هم صحبت میکنند. عبدالله خان نورسمارو صدا میزنه تا تو اتاق مطالعه باهاش حرف بزنه مادرش هم به اونجا میره اونجا نورسما متوجه میشه که پدرش هم رفته سمت مادرش و کاری از دستش دیگه بر نمیاد آنها تصمیم قطعی خودشونو گرفتن که نورسما را هرچه سریعتر شوهر بدن. عبدالله خان میگه فردا صبح میرم یه سر پیش حاج آقا صحبت میکنم تا ببینم تکلیف چیه. شب عامر و آذرخش با همدیگه سر میز شام حرف میزنن و آذرخش میگه که تصمیممو گرفتم و میخوام بچه را به دنیا بیارم عامر حسابی خوشحال میشه و او را در آغوش میگیره سپس از سر جاش بلند میشه و به همه میگه که دارم پدر میشم همگی بهشون تبریک میگن. وقتی عامر برمیگرده خونه مته خان کفشهای نوزادی را اونجا میبینه و از پدرش میپرسه که این چیه؟ عامر خبر بچه دار شدنشو بهش میده و او از خبر باردار بودن آذرخش جا خورده مته خان بهش تبریک میگه و میگه با اینکه تو این سن یکم عجیبه ولی باهاش کنار میام و پدرشو در آغوش میگیره…