خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی تازه عروس
آسوده وقتی با عصبانیت از عمارت در حال رفتنه قلندر با پسرهایشان به عمارت میان. قلندر به سمتش میره و بهش سلام میکنه که آسوده با عصبانیت جوابشو میده و میره. قلندر میترسه و میگه کجا میرین؟ چیشده؟ و با عصبانیت به طرف عمارت میره تا ببینه چیشده. کامیلا به هووها میگه برین از اینجا باید قایم بشین نباید اینجا پیداتون بشه! وگرنه همه چیز لو میره! سپس معتبر و عایشه و آسیه به طرف خانه کامیلا میرن. ناخدا شوقی با دیدن آسیه میگه چیشده؟ چرا پای چشمت کبوده؟ نکنه اون مرتیکه دست روت بلند کرده؟ آسیه میگه نه عموجان بعدا واستون تعریف میکنم و به طرف خانه کامیلا میره. قلندر پسرهایشان را به صف میکنه و ازشون میپرسه که اینجا چخبره؟ شماها چیزی میدونین یا نه؟ آنها چیزی نمیگن و انکار میکنن قلندر کلافه میشه و میگه باشه سپس عروس هایش را هم صدا میزنه و ازشون میخواد تا پیشش برن آنها استرس میگیرن و با ترس پیش قلندر خان میرن. آنجا همگی به صف شدن و قلندر ازشون میپرسه که اینجا چخبره؟ سپس تک به تک صداشون میزنه و ازشون میپرسه و وقتی میبینه باز هم خبری نیست فریاد میزنه که بلا میگه من بیشتر از این نمیتونم دروغ بگم و پنهان کاری کنم! نازگل چپ چپ نگاهش میکنه که بلا ساکت میشه و میترسه چیزی بگه قلندر به نارگل میگه برو اونور بزار ببینم چی میخواد بگه. بلا هرسری تا میخواد چیزی بگه آنها از خودشون سر و صدا در میارن و میخوان جلوشو بگیرن اما بلا عصبی میشه و میگه اه بسه دیگه من بیشتر از این نمیتونم به باباجون چیزی نگم!سپس قلندر میگه من هرچی میپرسم جواب بده مامانت اینا کجان؟ بلا میگه نمیدونم قلندر میگه یعنی چی؟ بلا میگه واقعا اینو نمیدونم باباجون. قلندر میپرسه پس چه اتفاقی افتاده اینجا؟ بلا میگه زن هاتون کتک خوردن.
قلندر میگه اینو میدونم ولی چجوری؟ کی کتکشون زده؟ بلا میگه شما دیگه! قلندر شوکه میشه و میگه چجوری آخه؟ من که اصلا اینجا نبودم! بلا میگه اینا نقشه همه ی ما بود دیگه که یجوری اینجوری نشون بدیم که انگار شما زن هاتونو کتک زدین تا عمه آسوده ام از اینجا بره! قلندر شوکه میشه و با ناراحتی میگه میدونین چیکار کردین؟ منو هم از دست دادین و از اونجا میره. بعد از رفتن قلندر آفت و نازگل بد بهش نگاه میکنن که هازار به بلا میگه بهتر الان بری. هووها تو جاده در حال فرار کردن هستن که ماشین قلندر خان را از دور میبینن و سریعا پنهان میشن. بعد از رد شدنش بهم میگن یعنی کجا داشت میرفت؟ دنبال ما میگرده؟ آسیه میگه حتما یه اتفاق هایی تو عمارت افتاده بریم ببینیم چیشده! سپس به طرف عمارت برمیگردن. بلا به آشپزخانه برمیگرده که آب بخوره هووها به اونجا میان و ازش میپرسن اینجا چخبره؟ چه اتفاقی افتاده؟ آقا کجا میرفت؟ بلا نمیدونه چی بگه که نازگل و آفت میان و میگن میخوای بهت بگیم چیشده؟ این بلا خانم گل سر سبد آقاجون همه چیزو بهش گفت گفت که چیکار کردیم آقا هم گذاشت از این عمارت رفت! آنها عصبی میشن و شروع میکنن نوبتی بلارو کتک زدن که هازار از دست مادرهاش اونو نجات میده و به اتاقشون میبره. هازار میگه باید بریم زودتر جلوی عمه ات را هم بگیریم! بلا میگه وای راست میگی اصلا عمه را یادمون رفته بود! اون حتما کارهای اداری را شروع کرده! هازار میگه پس میگی که رفته دادگاه آدانا! سپس باهمدیگه به اونجا میرن. وقتی میرسن قلندر و کامیل را میبینن که اونجان و ازشون میپرسن اینجا چرا اومدین؟ آنها میگن فکر کردیم آسوده خانم اینجا باشه اومدیم ولی انگار اینجا هم نبود! بلا وقتی میبینه قلندر هنوز باهاش قهره ازش میخواد تا باهاش آشتی کنه و میگه به خدا مامانا منو مجبور کردن منم وقتی دیدم عمه ام ازتون خوشش اومده ترسیدم!
قلندر با شنیدن این حرف میگه تو الان چی گفتی؟ تو گفتی از من خوشش اومده بود؟ سپس با خوشحالی به طرف ماشینش میره و میگه اونم از من خوشش اومده بوده باید پیداش کنم! هازار به بلا میگه من موندم چندبار دیگه قرار امروز سوتی بدی عشقم! هووها تو آشپزخانه نشستن و با کامیلا بحث میکنن که به خاطر تو و اون دخترت ما به این وضع افتادیم! کامیلا میگه به من چه؟ من بهتون گفته بودم که اون دختر ساده و احمق مت واستون دردسر میشه! آسیه میگه نه که ما میندازیمش بیرون میره! ترکمن و شیرین به اونجا میان و با دیدن ظاهر اونا میگن که چیشده؟ چرا اینجورین؟ آنها میگن چیزی نیست همش رنگه! ترکمن سرزنششون میکنه که به چه کارهایی دست میزنن و بهشون میگه برین سریع صورتتونو بشورین. قلندر به خانه سنگی رفته و با خودش و خدای خودش حرف میزنه و میگه خدایا بالاخره یکیو گذاشتی جلو راهم که بفهمم عشق چیه! بزار پیداش کنم و بهش برسم بعد از کمی درد و دل کردن صدای زنگ ویلا به صدا در میاد که فکر میکنه آسوده خانمه اما با باز کردن در با بلا و هازار و کامیل روبرو میشه. هازار و بلا باهاش حرف میزنن و میگن یعنی واقعا انقدر دوسش دارین؟ عشق تو یه نگاه؟ قلندر تایید میکنه و از همان روزی که واسه اولین بار تو بازداشتگاه دیده بودنش تا آخرین دیدارش و افسوس میخوره که الان نمیدونه کجاست! کامیل میگه واقعا نمیدونم چی بگم! قلندر میگه من با دلم رو راستم تکلیفم مشخصه باهاش سپس از کامیل میخواد تا بره به عمارت و سر و گوشی بجنباند تا ببین. ماجرا از چه قراره….