خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۷۰ سریال ترکی بهار

قسمت ۷۰ سریال ترکی بهار

تا میخواد حرف بزنه اورن میاد داخل که تیمور با دیدنش عصبی و کلافه میشه سپس باهمدیگه به داخل میرن. بعد از چند دقیقه گل چیچک و نورا هم از راه میرسن که افسون بهسون خوش آمد میگه و بعد از کمی پذیرایی شدن تمام خریدهای عروسی که بابد انجام میشده را انجام داده و بهشون نشون میده و فقط برای دستمال های سر میز از بهار کمک میخواد و میگه از بین ۳تا یکیو انتخاب کنه که بعد از انتخاب کردن بهار از قصد یکی دیگه را میگه این خیلی خوبه که همه جا میخورن. سپس میرن طبقه بالا که میبینن لباس عروس و کت و شلوار را هم انتخاب کرده و دوخته سپس نظر بهارو میپرسه که بهار میگه چی بگم شما همه چیزو خودتون انتخاب کردین ما فقط داریم نگاه میکنیم! افسون میگه میخواستم یه باری از روی دوشتون بردارم ناراحت شدین؟ گل چیچک میگه من یه پارچه تو بقچه گذاشته بودم میخواستم از اون واسه میز عقد استفاده کنین که افسون میگه یه اتفاق تلخ افتاده یکی از خدمه سهل انگاری کرد و چای ریخت روی بقچه ها و برای اینکه من نبینم انداخت سطل آشغال منم سریع اخراجش کردم!

گل چیچک عصبی شده و به بهونه سرویس میره طبقه پایین نورا هم میره و باهمدیگه غر میزنن و پشت سر افسون بد میگن که این چجور آدمیه دیگه! هما با جم تو کافه قرار گذاشته و باهم قهوه میخورن پارلا همارو تعقیب کرده تا ببینه اون پسری که باهاش قرار گذاشته کیه! جم که متوجه شده میره از پشت سر میگیرتش و میگه تو کی هستی؟ هما میاد و با دیدن پارلا باهاش دعوا میکنه و میگه تو اینجا چیکار داری؟ سپس بعد از کمی بحث کردن میرن سمت خونه. بهار به سرن میگه واست یه سورپرایز دارم این گوشواره یادگار خانوادگی ماست که خیلی ارزشمنده و عتیقه ست میخوام بدم بهت تا روز عروسی ازش استفاده کنی سرن خیلی خوشحال میشه و میگه بهترین سورپرایز امروزم بود افسون جا میخوره سپس گوشواره را میگیره و میگه باشه ببینیم به لباس میاد یا نه.

بهار حدس میزنه که میخواد بندازتش دور افسون سرویس طلایی که رنگین به سرن داده بود را هم میخواد پس بده که تیمور میگه هدیه من و رنگین یکیه فکر نکنم سرن دست رد به هدیه پدر شوهرش بزنه سرن تشکر میکنه و قبول میکنه. رنگین هم عصبی میشه و میره طبقه پایین. پارلا و هما باهم توافق میکنن که به پدرشون نه از جم بگن نه تعقیب کردن پارلارو بگن. آنها همگی میخوان برن سالن عروسی را هم ببینن که وسط راه چیچک و نورا برمگیردن تا چیچک از خدمه درباره بقچه بپرسه. بهار با اورن برمیگردن تا بهار گوشواره شو برداره. رنگین هم با تیمور برمیگردن تا رنگین سرویسی پس بگیره تا ننداخته دور. بهار تو خونه ست که برق های خونه قطع شده افسون هم به خانه میره اما تو تاریکی از پله ها میوفته پایین. همان موقع رضا و سرن و آراز به خانه میرن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا