خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی بهار + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز به‌عنوان تهیه‌کننده این مجموعه شناخته می‌شود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روز‌های فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش می‌شود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانه‌دار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی می‌شود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و می‌گوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!

قسمت ۷۲ سریال ترکی بهار

قسمت ۷۲ سریال ترکی بهار

کارآگاهی میره به اتاق افسون و بهش میگه میخوام همه چیزو بدونم. افسون میگه همه چیز از دختر بی عقلم شروع میشه که با پسری ازدواج کرد که یه خانواده مزخرفی دارن و شروع میکنه به تعریف کردن. فیلیس زنی که تو بازداشتگاه با بهار آشنا شده بود با درد دلش به اونجا اومده که رنگین معاینه اش میکنه و میره به بهار و دوستش میگه که متأسفانه سرطان رحم داره اونا ناراحت میشن و رنگین میگه باید ببینیم کجاهارو درگیر کرده. کارآگاه با توجه به سوالاتی که از افسون کرده میگه طرف خودیه باید از همه بازجویی کنیم و میره. بهار میره پیش افسون تا حالشو بپرسه اونجا متوجه میشه که کارآگاه اومده و فهمیده که کار یه خودی بوده بهار استرس میگیره و به بهونه مریض داشتن میره از اونجا که میره پیش اورن و بهش ماجرارو میگه اورن ازش میخواد تا آروم باشه و بهش میگه تو که هلش ندادی! تهش میریم همه چیزو بهشون میگیم و دلداریش میده.

بعد از بیمارستان بهار با چاعلا وسایلو برمیدارن میرن سمت خونه خودشون که پس گرفتن سپس بهار با هما تماس تصویری میگیره و هما وقتی میبینه برگشتن خونه خودشون خوشحال میشه و میگه ای کاش پیشت بودم بهار میگه نزدیکه کم مونده عزیزم هما میگه از خونه فرار میکنم میام بهار میگه نه فرار نداریم تحمل کن کم مونده میای دیگه پیش خودم همل قبول میکنه. بهار و چاعلا باهم صحبت میکنن و بهار ماجرای دیروزو میگه سپس میگه برگشتم گوشوارمو بردارم اون واسم ارزشمند بود نمیخواستم بندازه دوباره تو سطل آشغال چاعلا بهش حق میده ولی وقتی بهار میگه پنهانی رفت داخل و چه اتفاق هایی افتاد جا میخوره و میگه خیلی بد شد ای کاش اینجوری نمیشد! و باهم درودل میکنن. اورن زنگ میزنه و میگه که میخوام بیام یسر پیشت چاعلا میخنده و اذیتش میکنه که میخواین تنها باشین من میرم دیگه اما بهار سعی میکنه جلوشو بگیره و میخواد که بمونه اما چاعلا میره از قصد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بهار + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا