خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۸۲ سریال ترکی بهار
خبر بستری شدن افه به بیرون بیمارستان درز پیدا کرده و تمام خبرنگارها به جلوی در بیمارستان اومدن و میخوان خبری از افه بگیرن دوروک با دوئو میرن به دم در بیمارستان و دوروک بهشون میگه که شما با این تجمع کردنتون به خانواده افه فشار میارین حالشونو بد میکنین! و سعی میکنن اونارو از اونجا ببرن. تو بیمارستان جمره میره سراغ دوروک و دوئو و بهشون میگه اگه حق ی از افه بیرون درز کنه من این بیمارستونو رو سرتون خراب میکنم! هما به پارلا میگه که الان جم خودشو مقصر میدونه ولی ما کار نکردیم! الانم هرچی بهش زنگ میزنم پیام میدم جواب نمیده من نمیتونم بزارم اون تنهایی خودشو مقصر بدونه میخوام برم ببینمش حرف بزنم من خیلی دوسش دارم نمیتونم بزارم خودشو عذاب بده تو هم به جای من میری سرکلاس و همه جیزو عادی جلوه میدی پارلا سعی میکنه جلوشو بگیره تا این کارو نکنه اما موفق نمیشه و در آخر تصمیم میگیره خودش هم باهاش بره و کمکش کنه. تیمور به خاطر اتفاقی که تو اتاق عمل افتاده برای اورن باهاش حرف میزنه و میگه که دیگه اجازه نمیدم جون بیماری به خطر بندازی! و باهاش صحبت میکنه دراین باره.
تیمور به پزشک ها میگه که باید بهارو تو فضای مجازی معروف کنین یه صفحه درباره بهار و بچه هاش آراز و هما! هما و پارلا در حال رفتن به سمت کشتی اورن هستن که تو مسیر باهم تمرین میکنن که هما چجوری باهاش حرف بزنه. جلوی کشتی بهار به هما زنگ میزنه و حالشو میپرسه و میگه کجایی؟ صدای دریا و کشتی میاد او سریعا میگه یکم سرما خوردم دارم سوار ماشین میشم برم خونه استراحت کنم بهار ازش میخواد بره پیشش تا معاینه اش هم بکنه اما او میگه نمیخواد میرم استراحت میکنم یکم تست هم میزنم بهار جا میخوره و حدس میزنه که شاید داره دروغ میگه. او کمی خوراکی میخره و به بهونه سر زدن به هما میره سمت خونه تیمور. هما رفته پیش جم که او از دیدنش جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنی؟ هما باهاش حرف میزنه و میگه دیگه جواب زنگ هامم نمیدی دیگه؟ بعد از کمی حرف زدن جم میگه که میخوام کاری که به اورن گفتم از پسش برمیام انجام بدم و ازش میخواد بره هما میگه باشه بازم معذرت میخوام بابت اتفاق پیش اومده….