خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۸۳ سریال ترکی بهار
تیمور وقتی میره خونه میبینه رنگین حال خوبی نداره و باهاش حرف میزنه و رنگین ازش میخواد تا باهاش حرف بزنه و مشکلشونو حل کنن و تو چشماش بهش نگاه کنه و بگه که زنی تو زندگیش نیست تیمور جا میخوره و میگه مثل اینکه واقعا حالت خوب نیست میخوای برو یه دوش بگیر و از خونه میخواد بره که رنگین سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه و بعد از رفتن تیمور رنگین خونه را میریزه بهم و میگه من بهار نیستم که اینحوری رفتار میکنی! من بهار نیستم! جم و هما باهم حرف میزنن و هما بهش میگه که میتونیم محتاطانه به دوستیمون ادامه بدیم که پارلا به هما زنگ میزنه و میگه اورن داره میاد! هما دست پاچه میشه و تو کشتی مخفی میشه. بهار رفته به دم در خانه رنگین تا همارو ببینه اما وقتی به داخل میره و وضعیت خونه رو میبینه جا میخوره و نگران حال هما میشه چون هرچی هم زنگ میزنه جواب نمیده رنگین به پارلا زنگ میزنه و او میگه ما سر کلاس اتودیم از طرفی بهار به استادشون زنگ میزنه که میبینه کلاس خیلی وقته تعطیل شده و بهار استرس میگیره و بهم میریزه.
هوا تاریک شده و جم سعی میکنه اورن را از کشتی بیرون ببره تا هما بره از اونجا اما هرکاری میکنه اورن نمیره و جم نمیدونه چیکار کنه! پارلا از دوتا پسر که تو اسکله هستن کمک میگیره تا با سر و صدا کردن اورن را بیرون بکشن و موفق میشن هما هم از اونجا فرار میکنه و با پارلا میرن سمت خونه. وقتی میرسن بهار با دیدنشون عصبی میشه و پارلا از دیدن مادرش تو اون وضعیت عصبی میشه و میگه خسته نشد از دست کارهای اون مرد! و میره تو اتاقش که بهار به هما میگه باید حرف بزنیم و ازش میپرسه که چیکار داره میکنه چرا دروغ گفت!؟ او میندازه گردن پارلا که میخواست بره یه جشن تولد من خواستم بهش کمک کنم بریم و باهم حرف میزنن و بهار ازش میخواد دیگه دروغ نگه و همچین رابطه ای نداشته باشن باهم. بهار با اومدن پارلا با اونم حرف میزنه و در آخر باهم کیک میخورن. فردای آن روز رنگین وقتی از خواب بیدار میشه برای تیمور لباس و مسواک و عطر میبره بیمارستان و میره تو اتاقشو بهش میده و میگه ازت معذرت میخوام باید باورت میکردم حالا هم نمیخوام حرف بزاریم دهن مردم آماده شو و از اتاق میره….