خلاصه داستان قسمت ۸ سریال امیلی در پاریس + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کنندهای که سریال محبوب آمریکاییها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلثهای عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباسهای برجسته و شیک در شهر چراغها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰
قسمت ۸ سریال امیلی در پاریس
کامیل به امیلی پیام میده که باید همدیگه رو ببینیم و درباره یه مسئله مهمی باهمدیگه صحبت کنیم امیلی استرس میگیره که نکنه درباره گابریل و بوسیدنش چیزی فهمیده باشه! او با میندی به یک کافه میرن و امیلی درباره استرسش باهاش حرف میزنه میندی میگه سعی کن استیک سفارش ندی که کارد بیاره واستون میتونی غذای دریایی سفارش بدی که اگه عصبی شد زیاد خطری نباشه ولی بازم چاپستیک میتونه بدنتو سوراخ سوراخ کنه. امیلی سر قرار با کامیل میره، او با استرس جلوش نشسته و منتظره ببینه چی میخواد بگه. کامیل میگه من میخوام یه چیزی ازت بپرسم ازت میخوام راستشو بهم بگی! من درباره این موضوع هم با گابریل حرف زدم امیلی میگه چی گفت؟ کامیل میگه گفت نگم ولی نمیتونم و بهش میگه مامانم میخواد با شرکت شما همکاری داشته باشه و خیلی مشتاقه که ایده های بازاریابی تورو بشنوه و ببینه چه ایده ای میتونی واسش داشته باشی واسه همین ازت میخوام آخر هفته باهام بیای بریم پیش خانواده ام اگه نیای مجبورم تنهایی برم! امیلی که میبینه درباره موضوع قرارشون اشتباه فکر میکرده خوشحال میشه و قبول میکنه. اونا حاضر شدن و میخوان سوار ماشین بشن که امیلی میبینه گابریل هم میخواد بیاد امیلی میگه خیلی خوبه کامیل میگه آره بالاخره تونستم راضیش کنم تا بیاد اما از اونجایی که ماشین کوپه ست امیلی روی پای گابریل تمام وقت میشینه اونم در اوج معذب.
اونا به اونجا میرسن و امیلی با خانواده کامیل آشنا میشه و سپس میره تا با محل کار خانواده کامیل آشنا بشه. یه قسمت مسابقه ای گذاشتن که هرکی زودتر بتونه بطری های شامپاین را زودتر برگردونه و تو قفس بزاره برنده ست امیلی برنده میشه و از اونجا با یکی از برادرهای کامیل آشنا میشه. شب سر میز شام همگی از دستپخت گابریل تعریف میکنن که او میگه به نظر من از با مکان بچش! امیلی میگه من حساسیت دارم نخورم بهتره همگی در حال خوش گذروندنن که مادر کامیل میگه گابریل واقعا حقشه که به رستوران بزنه گابریل تایید میکنه و میگه رویای خودمم هست ولی فعلا نمیتونم و خوشم نمیاد که از کسی پول بگیرم. میندی با دوستانش که از کشور خودشون اومده به یه کلوب شبانه رفتن. اونجا در حال خوش گذروندنن که دوستاش بهش فشار میارن که تو چرا نمیخونی؟ ما واقعا در عجبیم که اومدی پاریس ولی نمیخونی آخه چرا؟ تو رویای خواننده شدن تو سرت داشتی چیشد؟ سپس مجبورش میکنن تا بلند بشه و بره رو سن و واسه همه آهنگ بخونه هم میندی مقاومت میکنه اما در آخر بلند میشه و میره رو سن. آنها نمیزارن پایین بیاد و ازش میخوان آهنگی که تو مسابقه استعدادیابی خوند ولی خراب کرد را دوباره بخونه او شروع میکنه به خوندن و همگی واسش دست میزنن و تشویقش میکنن. یکی از دوستاش با گوشی خود میندی ازش فیلم به صورت زنده میگیره و میزاره تو فضای مجازیش. امیلی موقع خواب رو تخت دراز کشیده که با دیدن این فیلم تو فضای مجازی حسابی شوکه میشه و ازش تعریف میکنه که خیلی خوب میخونی!
او با دیدن پستی دیگه از اونا که در حال پاشیدن شیشه شامپاین رو همدیگه هستن میبینه و ایده ای تو سرش میاد. یکدفعه صدای دعوای کامیل با مادرشو میشنوه که میگه شما دارین با زندگی من و گابریل بازی میکنین و خودتون متوجه نیستین دارین چیکار میکنین! امیلی با شنیدن این دعواها از اونجا میره تو حیاط و کنار استخر دراز میکشه. همان برادر کامیل اونجا میره و میگه داشتم دنبالت میگشتم که ببینم کجا فرار کردی رفتی که پیدات کردم. آنها باهمدیگه دوباره یه شیشه شامپاین میخورن و از خود بیخود میشن. فردای آن روز کامیل برای امیلی پیام میفرسته که حاضرشو بیا صبحانه سر میز همگی منتظرتیم او سریعا حاضر میشه و میره که کامیل پسر جدیدی که روبرو امیلی نشسته را بهش معرفی میکنه به عنوان همان برادرش که میخواسته با امیلی آشناش کنه امیلی با تعجب میگه پس اون پسری که دو روزه باهاش آشنا شدم؟ همان موقع همان پسر میاد و اونو میبوسه که همگی شوکه میشن کامیل میگه اونم برادرمه ولی ۱۷ سالشه! امیلی میگه خودش گفت کالج تموم کرده که! برادر بزرگتر کامیل میگه تو فرانسه کالج یعنی همون دوران دبیرستان. مادر کامیل از سر میز بلند میشه و به امیلی میگه باهاش بره. او تو اتاق کار به امیلی میگه فکر کنم بعد از آتیشی که به پا کردی بخوای با قطار سریعا برگردی! امیلی درباره کار باهاس حرف میزنه و ایده ای که تو سرش اومده بود را واسش توضیح میده اون زن خوشش میاد و میگه خوب بود درباره اش فکر میکنم و خبرت میکنم. آنها وسایلشونو جمع کردن تا باهمدیگه دوباره برگردن کامیل قبل از رفتن به امیلی میگه مامانم درباره ات باهام حرف زد و از ایده ات انگاری خوشش اومده امیلی بازم به خاطر کاری که کرده معذرت خواهی میکنه و برمیگردن…..