خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۹۱ سریال ترکی بهار
بهار داره چاعلارو معاینه میکنه که رنگین میره اونجا و بهش میگه اینجا چیکار میکنی؟ بهار میگه هیچی دارم چاعلارو معاینه میکنم رنگین میگه ببخشید؟ این اعتماد به نفست از کجا میاد؟ بهار میگه چه ربطی به اعتماد به نفس داره! دارم دوستمو چکاب میکنم! رنگین میگه تو در جایگاهی نیستی که بخوای تشخیص منو زیر سوال ببری! بعد از کمی بحث کردن بهار و چاعلا از اونجا میرن. شب مراسم سال نو شروع شده و همه اونجا جمعن. دکتر تیمور مجری برنامه ست و از دوئو میخواد بیاد برای انجام شعبده بازی سپس دوروک میره بالا و برنامه استنداپ کمدین را برگزار میکنه. اورن میره جلوی بهار را میگیره و بهش میگه نمیخواد با دلخوری و قهر سال جدیدو شروع کنیم و ازش میخواد تا همه چیزو ببخشه و دوباره شروع کنن باهمدیگه همان موقع تسمور بهار را صدا میزنه که بهار میگه نوبت منه باید برم و میره بالا سپس شروع میکنه به خوندن و از همه دعوت میکنه بیان جلو برقصن. همه در حال رقصیدن و خوشگذرونی هستن سپس وقتی میره سرجاش میشینه تیمور خودش میخونه و اورن میره پیش بهار و میگه میخواستی یه چیزی بهم بگی! همان موقع بهار گوشیش زنگ میخوره و میگه هما زنگ میزنه باید جواب بدم و میره.
تیمور و افسون در حال صحبت کردن باهمن که میکروفن بازه و حرفاشونو میشنون بهار میره دنبالشون تا به تیمور بگه صدات داره پخش میشه که تیمور با دیدنش اسمشو صدا میزنه که همه فکر میکنن اونا باهم صحبت میکردن و چیزی بین اوناست جو بهم میریزه و رنگین میره از بهار و تیمور حساب بگیره تیمور هم حرفی نمیزنه که بهار اینجا نبود و همه کاسه کوزه ها سر بهار میشکنه که او بهم میریزه. اورن ناراحت شده و میره خونه اش رنگین هم رفته و اونجا منتظر تیمور میمونه. وقتی تیمور میره بهش میگه که بهار یه مدته مدام اطراف من پیداش میشه نمیدونم فکر کنم به خاطر افسردگیه شاید افسردگی گرفته! و واسش دروغ میبافه که رنگین میگه یعنی تو الان میگی یه مدته بهار بهت چراغ سبز نشون میده؟ تیمور تأیید میکنه و رنگین را آروم میکنه. بهار رفته خانه اورن و اونجا همه چیزو واسش تعریف میکنه اورن میگه من اصلا بهت شک نکرده بودم فقط بهم ریختم اومدم خونه!….