خاصیت حل جدول با دیگران / دست نوشته های یک جدولی
جدول یاب : سینا شهبازی قلم جالبی دارد و همین طور طرفداران زیاد، نمونه ای از دست نوشته های ایشان را مرور می کنیم؛
بچه سن و سالتر که بودم، همیشه به بعضی از افراد و خاصه بعضی از کارهایی که انجام میدهند، حسرت میخوردم و دوست داشتم روزی مثل آنان بشوم. نمیدانم چرا ولی احساس میکردم چنین کارهایی خیلی کلاس دارد و احتمالاً باید به درد بخور نیز باشد.
یکی از این کارهایی که حسرتاش را میخوردم، حل کردن جدول کلمات (متقاطع) بود. از نگاه من یکی از لاکچریترین کارهایی که میتواند هرکسی انجام دهد، این است که: آنقدر اطلاعات عمومی داشته باشد تا با کمترین نیاز به کمک گرفتن از کسی یا جایی بتواند جواب جدول را پیدا کند و جدول را با حروف متناسب پُر کند.
چند مدتی میشود که چنین رؤیایی را سعی کردهام به حقیقت بِپِیوَندانم (ببخشید فعل مناسبتری پیدا نکردم) و در این راستا معمولاً مجلۀ مورد علاقهام (موفقیت) را میخرم و بی بروبگرد در اسرع وقت میروم سراغِ “همان همیشگی” که تا چند سری قبل در صفحۀ ۹۰ مجله و در چند سری اخیر (دیماه و بهمنماه ۹۶) در صفحۀ ۷۴ مجله باید به دنبال آن بگردم و یکی از لذتبخشترین کارهایی است که وقتی آن را انجام میدهم، با دل و جان انجام میدهم و احساس گذشتِ زمان به من دست نمیدهد.
رویۀ چندان علمییی هم در حل کردن جدول ندارم. اوایل که هیچ نمیدانستم (واقعاً هیچ نمیدانستم و صفر کیلومتر بودم) به کمک علامه گوگل و با سرچ کردن عبارت “… در جدول کلمات متقاطع” معمولاً به جوابم میرسیدم مگر اینکه طراح جدول خواسته باشد یک پارازیتی انجام دهد تا حلکنندۀ گردنشکستۀ جدول نتواند به راحتی با سرچ در اینترنت به جوابش برسد.
کمی که گذشت، بسیاری از کلمات برایم تکراری شد و اعتماد به نفسم افزایش پیدا کرد که به نظرم بیشتر از هرچیز دیگری ارزش داشت. اعتماد به نفس آنقدر خوب است که امروزهروز بدون کمک به اینترنت سعی میکنم هرآنچه که در توان دارم را در حل کردن جدول به کار ببندم و وقتی به بنبست رسیدم و واقعاً نمیتوانستم کاری از پیش ببرم، سعی میکردم و میکنم که به دامن علامه گوگل پناه ببرم.
یک عادت عجیبی هم دارم و اینکه کلماتی که برایم تازگی داشته باشند یا احساس کنم در جدولهای بعدی قرار است به کارم بیایند و یا اینکه کلاً احساس کنم کلمۀ جالبی است، آنها را با خودکار یا مداد در گوشۀ جدول یادداشت میکنم تا بتوانم به این طریق ماندگاری آن را در ذهنم بیشتر و بیشتر کنم.
همۀ اینها را گفتم تا بگویم با اینکه هنوز در حل کردن جدول مشکل دارم و هنوز وامدار کمکهای سایت جدول کلمات متقاطع هستم اما یک خاطرهیی هست که من را بیش از پیش به حل کردن جدول ترغیب میکند:
سر کلاس زبان تخصصی نشسته بودیم و منتظر بودیم تا استاد مثل همیشه با یک ربع تأخیر سر کلاس حاضر شوند و بتوانیم از سخنان گهربار ایشان استفاده کنیم. آن روز هم اواسط ماه بود و سری جدید مجله موفقیت آمده بود و من هم خوشحال و خندان آن را خریدم تا سر فرصت بتوانم آن را حل کنم.
دوستم (ملقب به خسرو) که همیشه عادت داشت سرش را در کیف من فرو کند و از شیشه آب من کمی آب بخورد، مثل همیشه سرش را در کیف من کرد و وقتی دید مجلهام در کیفم است، گیر داد که باید جدولاش را حل کنیم.
اول سعی کردم از زیر این کار طفره بروم چون احساس کردم تمرکزم وقتی تنها باشم بیشتر است ضمن اینکه اگر هم سوتی دادم و اشتباه نوشتم، کسی قرار نیست ببیند تا اعتماد به نفسم خرد شود اما آنقدر اصرار کرد که تسلیم شدم و گفتم قبول. بشینیم و تا استاد نیامده است، جدول حل کنیم.
من هم مثل سابق شروع کردم و آسانتر های جدول که به چشمم آشنا بود و بلد بودم را نوشتم و چند موردی که بلد نبودم را با آرنج به پهلوی دوستم میزدم و میگفتم: دِ بگو دیگه! چی شد؟ اینقدر ادعات میشد جدول حل کنیم همین؟
او هم برای اینکه بتوانیم جدول را حل کنیم، آنها را بلند بلند میخواند تا از دختر و پسر هرکسی بلد است، به کمک ما بیاید.
راه حل جالبی بود و نتیجه داد. چند مورد خوب را به کمک پسرها و دخترهای کلاس حل کردیم و از آنجایی که استاد بیش از اندازه تأخیر داشت، همه سرشان در ماسماسکهایشان بود ولی هرکسی در حد توان خودش سعی میکرد به ما گردنشکستههایی که درگیر حل کردن جدول بودیم، کمک کند.
آن روز گذشت و جدول ما هم به هر زور و ضربی که بود، حل شد و من خوشحال و خندان بار و بندیلم را بستم و از کلاس خارج شدم چون آن روز فهمیدیم استاد نیامد ولی یک چیزی را از درون احساس میکردم: اینکه رابطۀ من با دوستان و همکلاسیهایم عمیقتر شده است.
بزرگواری به من گفته بود که اگر با اطرافیانت جدول حل کنی، رابطهات با آنها صمیمیتر میشود اما من باور نکرده بودم.
وقتی چنین چیزی را تجربه کردم، نظرم عوض شد و احساس کردم آن بزرگوار حرف زیبایی را به من گفته است که من تا قبل از آن روز هیچوقت آن را باور نکرده بودم…
منبع: دست نوشته های سینا شهبازی