خلاصه داستان سریال هندی عشق بی پایان ( بی پناه عشق) + اسامی بازیگران

جدولیاب، ترجمه: سمیرا فیض آبادی: داستان سریال هندی عشق بی پایان ( بی پناه عشق) (Bepanah Pyaar) یک سریال درام عاشقانه رمزآلود محصول سال ۲۰۱۹ هند به تهیه کنندگی اکتا کاپور و شوبا کاپور است. این سریال که مجموعه ۱۹۰ قسمت ۲۲ دقیقه‌ای است از ماه ژوئن ۲۰۱۹ تا فوریه ۲۰۲۰ از شبکه کالرز تی وی هند پخش می‌شد. پیرل پوری، ایشیتا داتا و آپارنا دیکشیت بازیگران اصلی این سریال هستند. داستان این سریال در مورد دو دلداده و عاشق بداقبال به نام‌های راگبیر مالهوترا و بانی رایچند است که همدیگر را دوست دارند و با هم ازدواج می‌کنند اما بعد از ازدواج بانی در یک تصادف جانش را از دست می‌دهد و از دنیا می‌رود. چیز زیادی از این اتفاق نمی گذرد که دست تقدیر، پراگاتی را وارد زندگی راگبیر می‌کند.

خلاصه داستان سریال هندی عشق بی پایان ( بی پناه عشق)

داستان با راگبیر آغاز می‌شود که بعد از مرگ بانی، آماده ازدواج با دوست دوران کودکی‌اش، میشا است. راگبیر هنوز عاشقانه بانی را دوست دارد و دائما خاطراتش با او را به یاد می‌آورد و همیشه کابوس تصادفی که بانی را از او گرفت را می‌بیند. در این بین سر وکله زنی به نام سوکانیا در عروسی پیدا شد و ادعا می‌کند که راگبیر در لندن به او پیشنهاد ازدواج داده و با او ازدواج کرده است. اگرچه راگبیر این گفته را انکار می‌کند اما عروسی به هم می خورد. او برای یافتن حقیقت درمورد سوکانیا از کارمند جدید دفتر خود پراگاتی کمک می گیرد. راگبیر و پراگاتی وقتی حقیقت را درمورد سوکانیا کشف می‌کنند، یک سری اتفاقات باعث می‌شود با هم ازدواج کنند اما راگبیر متوجه می‌شود هنوز بانی را دوست دارد.

پراگاتی چیزهای مرموزی را در خانه می بیند و روزی با روحیه بانی روبرو می شود. او می فهمد که بانی هنگام مرگ باردار بوده و مرگ او تصادفی نبوده است و شخصی از خانوادهبا طرح و نقشه باعث مرگ او شده است. پراگاتی احساس می‌کند واقعا به بانی علاقه مند شده است. سانکت اطلاعات مهمی در این باه پیدا می کند و می رود که به پراگاتی اطلاع دهد اما با تصادف می‌کند و می میرد.

پراگاتی شک می‌کند و احساس می‌کند قاتل بانی، در تصادف و مرگ سانکت دست داشته و دستکش قاتل را در زیرزمین خانه پیدا می کند.

پراگاتی متوجه می‌شود که آن دستکش‌ها متعلق به راگبیر است و همچنین یک ضبط صوت با صدای ضبط شده از راگبیر را پیدا می کند که در آن گفته بانی را می کشد. چندی نمی گذرد که مشخص می‌شود پراگاتی همان بانی است که نمرده و به خاطر تصادف جراحی پلاستیک کرده و تغییر چهره داده و برام گرفتن انتقام با هویت جعلی پراگاتی به زندگی راگبیر برگشته است.

طی یک سری وقایع بانی متوجه می‌شود که آن مرد کلاه دار و مقصر راگبیر نیست. و می‌فهمد که هارشیت و هم دست او پشت پرده آن تصادف دست داشته‌اند. راگبیر در حالت مستی، عشق خود را به بانی (پراگاتی) درک می کند و می فهمد کانتی که راگبیر او را تحسین می‌کند ، مغز متفکر است.

راگبیر متوجه می‌شود که عاشف پراگاتی شده (درحالیکه نمی داند که او بانی است) و تصمیم می گیرد به ازدواجشان یک شانس بدهد اما بانی تصمیم می گیرد حقیقت خود را به راگبیر بگوید که قبل از آن راگبیر متوجه واقعیت می‌شود و از پراگاتی به خاطر دروغ گفتن به او منتفر می شود. پراگاتی جایی برای رفتن ندارد و همه اعضای خانواده راگبیر او را تحقیر می کنند و در اینجا ساهاس برای کمک به او وارد داستان می شود.

بانی به شکل جدیدی برمی‌گردد و مدعی می‌شود که مالک ۵۱ درصد از دارایی هایی مشترکشان براساس معامله‌ای که قبل از تصادف میان شرکت او و راگبیر انجام شده بود می‌شود. با وجود نفرت راگبیر، شروع به مدیریت شرکت می‌کند و ساهاس هم از او حمایت می‌کند. راگبیر که از نزدیکی و دوستی آنها خشمگین است، پرگاس را متهم می کند که جای او را به شخص دیگری داده است.

همچنین یک حقیقت دیگر افشا می‌شود و آن این است که ساهاس از روزهای دانشگاه عاشق بانی بوده و همیشه هدف او جدا کردن بانی از راگبیر بوده است. در این میان، راگبیر از علاقه بانی نسبت به او و جنایات کانتی نسبت به خانواده‌اش باخبر می‌شود. راگبیر تصادف می‌کند و ساهاس در صورتی که بانی حاضر شود با او ازدواج کند راگبیر را درمان خواهد کرد. بانی شروط ساهاس را قبول می‌کند. وقتی راگبیر می‌خواهد با کونتی روبرو شود از ازدواج بانی با خبر می‌شود و با ساهاس درگیر می‌شود. در این درگیری ساهاس ضربه‌ای به سر راگبیر می‌زند و باعث می شود راگبیر حافظه‌اش را از دست بدهد و بانی را فراموش کند. کونتی از این فرصت سوءاستفاده کرده و کاری می کند که راگبیر فکر کند بانی یک خیانتکار است.

بانی نقشه می‌کشد و راگبیر را به محلی که در آنجا تصادف کرده بود می‌برد. بانی با بازآفرینی دوباره همان صحنه، خاطره خود را به یاد راگبیر می آورد. در حالی که هر دو به خانه برمی گردند ، می بینند که کانتی اسلحه را به سمت آنه نشانه گرفته است. اما در کمال تعجب کونتی، هارشیت اسلحه را به سمت بانی می‌گیرد.

سپس، بانی فاش می کند که هارشیت خیلی قبل تر از خانواده عذرخواهی کرده بود زیرا فهمیده بود که کونتی از او به خاطر حرص خودش استفاده کرده و بعدا تصمیم گرفته است به بانی کمک کند. درنهایت، همه آنها به خانه برمی گردند و راگبیر آنچه در دلش می‌گذرد به بانی می‌گوید وپس از آن، آنها همیشه شاد زندگی می کنند.