خلاصه داستان قسمت دوم سریال تازه وارد از شبکه سه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دوم سریال تازه وارد از شبکه سه را می خوانید، این سریال به صورت اپیزودیک بوده است و هر قسمت آن با هم متفاوت است و روایتگر داستان های متفاوت می باشد.
یکی از مهمانداران قطار در واگن کارش آماده می شود و قرصی برمیدارد و بعد از خوردن آن را در سطل زباله می اندازد و روش چند تا دستمال کاغذی می اندازد و به نظر می آید که نمی خواهد کسی آن را ببیند.
یکی از همکارانش از راه می رسد و به او می گوید به محض این که فتاحی فهمید فلانی باردار شده حکم اخراجش را داد. اون خانم با شنیدن کلمه بارداری از زبان همکارش جا می خورد ولی هیچی به روی خودش نمی آورد که می توان فهمید او باردار است. همکارش حسابی درباره فتاحی صاحبکارش که گویا مرد بداخلاق و تو مخی است، حرف می زند که او از راه می رسد و آن دختر ترسیده می گوید من اومده بودم این جا تا به خانم سعیدی اطلاع بدم که مهمان ویژه دارند و سریعا می رود.
خانم سعیدی برای ورود مسافران دم در قطار ایستاده و اسم مسافران را می پرسد و به آن ها خوش آمد گویی می کند که یکی از خانم ها باهاش خوش و بش می کند و می گوید ایشالا زودتر بار شیشه اتو زمین بگذاری که باعث جا خوردن او می شود.
قطار حرکت می کند و خانم سعیدی به همراه همکارش به کار های پذیرایی می پردازد و حواسش به مهمانان ویژه آقای فتاحی، صاحب قطار نیز است.
بعد از چند ایستگاه، قطار برای استراحت توقف می کند، همسر خانم سعیدی به دیدنش می رود و برای او قرص می برد و شروع به گپ زدن درباره کار می کنند و او به همسرش می گوید استرس دارم فتاحی از بارداریم با خبر بشه و از کار بیکار بشم…
مرتضی هم بهش می گوید، شهرداری تمام بار بساطم رو جمع کرد و با خودش برد، اما مشکلی ندارم و لازم نیست خودتو ناراحت کنی، مرتضی مطمئن است که همه چی درست می شود و به همسرش اصرار می کند که فقط مراقب خودش و بچه باشد.
همسرش بهش دلداری می دهد و کار های شام را آماده می کند و می رود. خانم سعیدی غذای مهمانان ویژه قطار را می برد که حالش بهم می خورد و دکتر را صدا می کنند.
آقای فتاحی به دکتر می گوید که برایش آزمایش بارداری بنویسد، حال خانم سعیدی بدتر می شود و به همکارش شهلا می گوید من باردارم… ازت می خوام به جای من آزمایش بدی تا از کار بیکار نشم و او هم که دل خوشی از صاحب کارش ندارد قبول می کند و کلی برای باردار شدن خانم سعیدی خوشحالی می کند.
خانم سعیدی به سراغ همان مسافری که درباره بارداری اش بهش گفته بود می رود و می گوید شما از کجا فهمیدین من حامله ام که او می گوید من خودم چند تا شکم زاییدم و از رنگ و روت می تونم تشخیص بدهم…
خانم سعیدی به همسرش مرتضی پیام می دهد و می گوید تصمیم گرفتم به فتاحی دروغ بگم و شهلا رو با خودم به آزمایشگاه ببرم تا به جای من آزمایش بدهد، همان لحظه یک حیون جلوی قطار می پرد و قطار تکون شدیدی می خورد و او روی زمین پرتاب می شود و سریعا بیرون می رود تا حال مسافران را جویا شود…
با روشن شدن هوا آن ها به مقصد می رسند و خانم سعیدی به شهلا می گوید که این کار حلال نیست و قصد دارم راستش رو به آقای فتاحی بگم و حرف های شهلا هم کار ساز نیست و او تصمیم خودش را گرفته…
خانم سعیدی به سراغ آقای فتاحی می رود و می گوید من به این کاری که توش هستم نیاز دارم، باردارم ولی نمی خوام کارمو ترک کنم… آقای فتاحی برایش توضیح می دهد که این قانون کارش است و از آن کوتاه نمی آید و خاطره ای که در آن بیست سال پیش برای خواهر باردارش پیش آمده بود را تعریف می کند و گزارش پزشکی را می دهد و اخراجش می کند.
خانم سعیدی بعد از اخراج شدنش به حرم امام رضا رفت و چند ماه بعد، بعد از به دنیا آمدن فرزندش به قطار که حالا به جای او شوهرش مرتضی مشغول است و کار می کند، رفته تا به مرتضی سر بزند و فتاحی هم با دیدن بچه آن ها تبریک می گوید و می رود.