خلاصه داستان قسمت ششم سریال تازه وارد از شبکه سه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ششم سریال تازه وارد از شبکه سه را می خوانید، این سریال به صورت اپیزودیک بوده است و هر قسمت آن با هم متفاوت است و روایتگر داستان های متفاوت می باشد.

قسمت ششم سریال تازه وارد

خانمی در حال صحبت کردن است و درباره شغلش که عکاسی کودکان است حرف می زند، او کار خودشان را خیلی سخت می داند و از بازیگوشی های بچه ها موقع عکس انداختن حرف می زند.
خانم که حالا مشخص شده اسمش سارا است با یکی از دوستانش به اسم مژده حرف می زند و با دیدن عکس بارداری اش توی دنیای خودش غرق می شود که مژده صدایش می کند و او را از دنیای خودش بیرون می آورد…
مژده درباره کیانوش پسرش حرف می زند و از این که بچه های دیگران تو اینستاگرام موفق هستند، می گوید و ناراحت است که چرا هنوز به جایی نرسیده و ۵۰۰۰ هزار تا فالوور واقعی هم حتی ندارد…
سارا درباره فیلم دروغینی که مهرداد همسرش می خواهد آن را بسازد حرف می زند و می گوید داستان فیلم درباره یک خانواده است که قرار است خانه ارثیه شون به اسم پسر پدر خانواده بشود و کیانوش هم نقش اول این فیلم است… این فیلم در اصل داستان زندگی مهرداد و مژده است.
مژده مادر کیانوش حسابی خوشحال می شود و شروع به سوال پرسیدن می کند که چیزی به ذهن سارا خطور می کند و می گوید باید این را به مهرداد بگویم و می رود…
مهرداد و کیانوش با هم پارک رفته اند تا کیانوش با عمه خانم حرف بزند که کیانوش با حرف هایش حرص مهرداد را در می آورد و او هم چیپسی که برایش خریده بود را ازش می گیرد…
کیانوش هم بخاطر این که تلافی کند، تجهیزات عکاسی آن ها را می شکند، مهرداد و سارا هم به خاطر این که او را از دست ندهند، دعوایش نمی کنند و هیچی بهش نمی گویند.
مهرداد و سارا با هم غذا می خورند و سارا از نقشه جدیدی که کشیده می گوید، سارا قصد دارد خودش را باردار جا بزند و به عمه خانم بگوید که یک دختر هم توی راه دارد تا او مجبور شود به خاطر این که بین نوه های هدایت الله خان فرق نگذارد، خانه را به نام مهرداد بزند…
مهرداد همچنان به خاطر این که کیانوش به حرف هایش گوش کند، به او باج می دهد تا خودش خبر بارداری مامان سارا را به عمه خانم بدهد… کیانوش در حرف هایش به عمه خانم اصرار می کند که به ایران بیاید و او هم می گوید حتما و به زودی قصد دارم که به ایران بیایم…
آن ها شروع به درست کردن شرایط خانه و اتاق خواب برای کیانوش می کنند و بلاخره عمه خانم به ایران می آید…
بعد از خوابیدن عمه خانم، مهرداد و سارا درباره گیر های عمه خانم حرف می زنند و سارا می گوید ای کاش خودمون همه واقعیت را به عمه خانم بگوییم که مهرداد مقاومت می کند و می گوید باید تا آخرشو بریم…
کیانوش و مهرداد با هم به پارک رفته اند، کیانوش به مهرداد می گوید که اگر شما بچه داشتین، مامان بابای خوبی بودین و از مهرداد قول می گیرد که به جای خریدن ماشین کنترلی، وقتی رفتیم خونه باهام یه دست فوتبال بزن و می روند…
آن ها به همراه عمه خانم دور میز نشسته اند تا با هم غذا بخورند که عمه خانم شروع به صحبت می کند و می گوید من جوون تر که بودم از بچه متنفر بودم و به خاطر همین هم الان تنهام … سارا به او تعارف می کند که کنار آن ها بماند و با هم زندگی کنند که با اصرار های کیانوش قبول می کند و می گوید ایران میمونم و کنارتون زندگی می کنم…
سارا به مهرداد می گوید که پدر کیانوش توی کما رفته است و باید فعلا او را پیش خودمون نگه داریم، کیانوش حرف های آن ها را می شنود و از خانه بیرون می زند تا پیش پدرش برود، مهرداد به دنبالش می رود که ماشین بهش می زند…
سارا همه واقعیت را به عمه خانم می گوید، او حسابی عصبی می شود اما وقتی می فهمد که آن ها به خاطر خونه این همه دروغ گفته اند، می بخشتشون ولی با حرف هاشون متقاعدشون می کند که بچه دار شوند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا