خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال امیلی در پاریس + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۱۶ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۶ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۶ سریال امیلی در پاریس

گابریل با دیدن پست های تبلیغاتی که امیلی ازش گذاشته جا میخوره و به دم در اتاقش میره و میگه اینا چیه دیگه؟ به خاطر اینا کلی خواستگار پیدا کردم! امیلی میگه خوب میتونی ازم تشکر کنی! سپس درباره مهمونی افتتاحیه باهاش حرف میزنه و گابریل میگه بیشتر از ۵۰ نفر رستوران جا نداره حواست هست دیگه امیلی میگه آره درستش میکنم. او به شرکت میره و اونجا جولین مگه مشتری جدیدی داریم و میخواد برای طرح جدید موتور وسپا بازاریابی کنن. امیلی به کلاس زبان فرانسویش میره و اونجا درباره همکلاسیش الفی با زبان فرانسه حرف میزنه و اونو معرفی میکنه بعد از آن الفی بلند میشه و میگه که امیلی اهل شیکاگوعه و تو یه شرکت بازاریابی کار میکنه، او اصلا تفریح خاصی نمیکنه و همش لباس های چرت و پرت میپوشه امیلی جا میخوره. امیلی بعد از تمام شدن کلاس جلوشو میگیره و میگه تو الان تو کلاس بهم گفتی که لباسام چرت و پرته؟ اصلا هم اینجوری نیست تازه تفریح هم میکنم خوشم میگذرونم! همان موقع الفی به اسکوتر اشاره میکنه و میگه سوار بشیم؟ امیلی میگه رو اینا؟ اما دونفری که جا نمیشیم! الفی میگه گفتم که اصلا هیجان و تفریح نداری و از اونجا با اسکوتر میره. فردای آن روز جولین به یه مراسم پیرکادو دعوت شده و به اونجا میره.

جولین اونجا الن یه عکاس مشهور را میبینه و درباره پروژه تبلیغ وسپا با مدیر برنامه اش حرف میزنه او میگه باشه با الن حرف میزنم ببینم چی میگه. تو شرکت امیلی عکس های مراسم را از پست دریافت میکنه و با دیدن عکس ها میری»ه که عکس تکی از سیلوی زیاده او پیشش میره و میگه انگاری ازیک عکاس مراسم از تو زیاد عکس گرفته! خوشش اومده ازت اما سیلوی میگه نه اریک بچه ست بچه ها حوصله منو سر میبرن و اذیتم میکنن سپس بعد از رفتن امیلی به اریک زنگ میزنه و درباره عکس ها باهاش حرف میزنه. امیلی به بچه های شرکت میگه یادتون نره شب مراسم افتتاحیه رستوران گابریله! سیلوی میگه اما من نمیتونم بیام با اریک قرار دارم امیلی بهش میگه خوش بگذره که سیلوی میگه راستی آنتوان به لیست مهمان میخواد اسامیو اضافه کنه. امیلی با دیدن تعداد اسامی جا میخوره و میره پیش سیلوی. او میگه ۵۰ تا بیشتر ظرفیت نداره! اینا ۱۵۰تاست! سیلوی میگه ّه واسه شام نمیان که یکسریا واسه نوشیدنی میان فقط یکسریا میان و میرن امیلی میگه امیدوارم بشه هندل کرد! شب مراسم شروع شده و امیلی میندی را به آنتوان معرفی میکنه. امیلی میره تو آشپزخانه و با گابریل حرف میزنه و میپرسه که اوضاع چطوره او میگه عالیه خیلی خوبه مشکلی نیست .

بهد از چند دقیقه کامیل به اونجا میاد و برای گابریل یه جعبه نوشیدنی آورده به عنوان هدیه امیلی تعجب میکنه. امیلی وقتی میبینه یکی از افراد مهم غذاشو خورده به گابریل اطلاع میده که بره ازشون نظر بپرسه اما او بهش میگه غذا هرچقدر هم که خوب باشه نمی ارزه که تو یه محیط خیلی شلوغ خورده بشه! و از اونجا میره. گابریل کلافه شده و میگه اینجا چرا انقدر شلوغه؟ اینجوری که نمیشه! اصلا شبیه رستوران نیست اینجا بیشتر شبیه کلوپ شبانه ست! و میگه من اینجا کار نمیکنم و از اونجا میره آنتوان هم میگه برو منم اخراجت میکنم چیزی که زیاده تو پاریس باریستا! کامیل و امیلی به هم میگن نباید اینا باهم به مشکل بخورن سپس پیشنهاد میده تا او بره با آنتوان حرف بزنه از طرفی خودشم میره با گابریل حرف بزنه. کامیل به گابریل میگه که برای چیزی که دوست داشته و جنگیده به این راحتی پا پس نکشه! و باهمدیگه حرف بزنن مشکلو حل کنن. امیلی هم پیش آنتوان میره و میگه اینجوری نکن تو اینجارو به خاطر گابریل گرفتی! آنتوان قبول میکنه ولی بهش میگه که من اینجوری دوست دارم و اون نمیتونه قبول کنه! امیلی میگه راهکار داره مثلا میتونین تا ساعت ۱۱ بگین سبک رستوران باشه فضا آروم از ۱۱ به بعد کلوپ شبانه بشه انتوان قبول میکنه و میگه فکر خوبیه. آنها باهم آشتی میکنن و به این توافق میرسن. فردای آن روز تو شرکت لوک به امیلی میگه که وسپا اومده اگه میخوای ببینی بیا پایین. اونا پایین میرن و با دیدن موتور ذوق زده میشن و میگن خیلی خوبه! امیلی سوارش میشه و میگه کلاسم دیر شده و میره او تو مسیر الفی را میرینه و میگه میخوای تا اونجا برسونمت؟ الفی لبخند میزنه و با هم با وسپا به طرف کلاس میرن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا