خلاصه داستان قسمت ۱۷۷ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۱۷۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۱۷۷ سریال ترکی شربت زغال اخته
امید وقتی از خواب بیدار میشه میبینه نپرسید تو سالن نشسته که جا میخوره، دختر همراهش میپرسه این کیه امید؟ نورسما هم میگه نگفته بود بهت که متعهلم؟ اون دختر جا میخوره و از اونجا میره. امید با نورسما طلبکاران حرف میزنه و میگه تو بودی که خواستی طلق بگیری و رفتی حالا دقیقه آخر اومدی زندگیو نجات بدی؟ نورسما میگه فکر نمیکردم به این سرعت یکیو پیدا کنی! بعد از کمی بحث کردن نورسما از اونجا میره. یه هفته بعد موعد دادگاه طلاق نورسما و امید هستش و نورسما با مصطفی رفته سپس از هم جدا میشن. مصطفی به نورسما میگه بریم باهم یه چای بخوریم بعد بریم خونه نورسما قبول میکنه. سر میز صبحانه همه نشستن که پنبه نگران حال نورسماست فاتح میگه تنها نیست داداش پیششه خودش خواست تنها بره. لمان با کایهان حرف میزنه و میگه تو مراسم عزاداری مادر گوکان از زن سابقش شنیدم که از گوکان جدا شده انگاری البته شاید من اشتباه فهمیدم کایهان عصبی میشه و میره به شرکت سراغ گوکان و باهاش دعوا میکنه پدر گوگان میاد و میپرسه چیشده؟ کایهان ماجرارو میگه که او سیلی تو صورت پسرش میزنه و باهاش دعوا میکنه. کایهان به سرعت به طرف خانه میره و به چیمن ماجرارو میگه و ازش میخواد تا وسایلشو جمع کنه برن اما چیمن باور نمیکنه و میگه مامان تورو فرستاده.
بعد از رفتنش چیمن به گوکان زنگ میزنه و میخواد سریع بیاد خونه. کایهان به آذرخش زنگ میزنه و ماجرارو میگه آنها سریع به طرف خانه گوکان راه میوفتن. گوکان به خانه رفته و چیمن وقتی میفهمه که بهش دروغ میگفته عصبی میشه و گریه میکنه همان موقع آذرخش و عامر از راه میرسن و چیمن روسریشو درمیاره و با آذرخش میره عامر هم گوکان را تهدید میکنه که باید هرچی سریعتر چیمنو آزاد کنی! گورکم پیش پدرش تو شرکت رفته و باهاش درباره بی حجابیش حرف میزنه و میگه تو میدونستی واسه مامان فقط حجاب داشتم! واسه سیلی که زدی فقط به خاطر اینکه پدرم بودی چیزی نگفتم! سپس بعد از کمی حرف زدن گورکم دست پدرشو میبوسه و میره. روزگار با نورسما حرف میزنه و میگه یه کار واست دارم باید بری جایی اما شبم باید بمونی نورسما میگه مشکلی نیست میرم. گیرای رفته به دانشگاه و به بهونه تست دارو میره پیش دعوا و باهم حرف میزنن…