خلاصه داستان قسمت ۱۹۴ سریال ترکی قضاوت + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹۴ سریال ترکی قضاوت هستید پس تا آخر این پست همراه ما باشید. قضاوت یک مجموعه تلویزیونی ترکی محصول شرکت آی یاپیم به کارگردانی علی بیلگین، نوشته سما ارگنکون و به تهیه کنندگی کرم چاتای است. اولین قسمت آن در ژانر درام جنایی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش و با استقبال بسیار بینندگان مواجه شد. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. فصل سوم آن نیز از ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۴ پخش شد و این سریال در ۹۵ قسمت به پایان رسید.
قسمت ۱۹۴ سریال ترکی قضاوت
ایلگاز تصمیم گرفته تا دوباره از اون مرد که متهمه به کشتن اون دختر جوان بازجویی کنه اورن یادش رفته به جیلین خبر بده که او میاد و باهاشون دعوا میکنه که چرا خبر نداره؟ و میره تو اتاق شنود بازجویی اورن از ایلگاز معذرت میخواد و میگه من یادم رفته بود الانم برم بهش بگم باور نمیکنه او میگه ولش کن بزار عصبانی بشه اگه اینجوری خالی میشه. ایلگاز تو اتاق بازجویی با اون مرد دعوا میکنه و سناریویی که فکر میکنه اونجوری باشه را واسش طبق شواهد علنی بازگو میکنه و دستور بازداشتشو میده تا جواب کالبدشکافی بیاد. مراسم نامزدی پارلا و چینار شروع شده و همه مهمونها یکی پس از دیگری وارد مجلس میشن. توچه قبل از رفتن به مراسم به جیلین میگه یه چیزهای عجیبی پیدا کردم که به دردت میخوره سپس به حیلین میگه و خودش میره به مراسم. مراسم در حال شروع شدنه و همه باهم حرف میزنن که جیلین با مأمورها میرن اونجا و به نیل وکیلی که به ایلگاز گیر داده و ازش خوشش میاد و همکار یکتاست میگه به دلیل متهم بودنت به قتل پرسنل هتل بازداشتی و میخواد با خودش ببرتش که او و همه جا خوردن.
ایلگاز با جیلین میرن داخل خونه تا باهاش حرف بزنه و میگه داری چیکار میکنی؟ باید از قبل بهم میگفتی!شاید از قصد کنار خودم نگهش داشته بودم! انقد نفرت داری نسبت به من؟ او تأیید میکنه و زمان میره ۵ سال قبل، جیلین با دیدن ایلگاز بغلش میکنه و بعد از اینکه به خودش میاد میگه نه تو مردی و از اونجا میره ایلگاز پشت سرش میره و ازش میخواد تا حرف بزنن و بهش میگه که واسه نجات اون دختر بچه معصوم که به درمانش برسه این کارو کردم تو هم جای من بودی همین کارو میکردی! جیلین ازش گلگی میکنه که چرا همچین کاری کرد و در نهایت همدیگرو بغل میکنن. آنها ماه عسلو اونجا میگذرونن و تو راه برگشت جیلین جوراب بچه از آینه آویزون کرده که ایلگاز با دیدن جوراب ها میفهمه جیلین حامله ست و حسابی خوشحال میشه. او به همه زنگ میزنه و این خبرو میده و روزها میگذره و باهم به خوبی و خوشی زندگی میکنن. زمان حال، ایلگاز و جیلین در حال دعوا کردنن که الیف اونجا پشت کانتر نشسته و گریه میکنه آنها میرن پیشش و ازش میخوان تا آروم باشه اما او حسابی ترسیده و میگه ولم کن میخوام برم پیش مامانم! همان موقع آیلین به اونجا میاد و الیف بغلش میکنه و مامان خطابش میکنه….