خلاصه داستان قسمت ۱۹۹ سریال ترکی قضاوت + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹۹ سریال ترکی قضاوت هستید پس تا آخر این پست همراه ما باشید. قضاوت یک مجموعه تلویزیونی ترکی محصول شرکت آی یاپیم به کارگردانی علی بیلگین، نوشته سما ارگنکون و به تهیه کنندگی کرم چاتای است. اولین قسمت آن در ژانر درام جنایی در ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۱ پخش و با استقبال بسیار بینندگان مواجه شد. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. فصل سوم آن نیز از ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۴ پخش شد و این سریال در ۹۵ قسمت به پایان رسید.
قسمت ۱۹۹ سریال ترکی قضاوت
همه کنار دریا در حال جستجو هستن نیروهای پلیس از راه رسیدن و تمام سواحل و تو دریارو و تمام اطراف را میگردن اما مرجان را پیدا نمیکنن. ارن و بچه ها از تمام مردم تو ساحل سوال میکنن و اظهاراتشونو ثبت میکنن. دادستان پرونده به اسم افه و دادستان ارشد به اونجا میرن و به کارها رسیدگی میکنن. ایلگاز تو دریاست با نیروها و در حال گشت هستن. وقتی به ساحل میرن خبر میدن که نیروها برگردن باید بریم ایلگاز و جیلین جا میخورن و میگن کجا؟ هنوز دختر من پیدا نشده کجا میرین؟ او میگه همه جارو گشتیم هیچکیو پیدا نکردیم هوا هم داره تاریک میشه دیگه ایلگاز داد میزنه و میگه هیچکی هیچجا نمیره برگردین سرکارتون! زنگ میزنین گروه دیگه میان باید تا قبل از تاریکی هوا من دخترمو پیدا کنم فهمیدی؟ سپس همه به کارشون دوباره ادامه میدن. جیلین میبینه مردم دارن میرن که جیلین از افه میپرسه کجا دارن میرن؟ چجوری اجازه دادی برن؟ او میگه کسی چیزی ندیده اظهاراتشونم گرفتیم با آدرس خونه اگه چیزی بشه میریم سراغشون! جیلین حالش بده و با گریه میره تو رستوران ساحل. ایلگاز میره آرومش میکنه. جیلین وقتی تو ساحل نشسته و داره به دریا نگاه میکنه پیرمردی به اسم ماجد پیشش میره و میگه دخترت موهاش کوتاه بود کلاه داشت؟ جیلین تأیید میکنه و میگه دیدیش؟ او میگه داشت میرفت داد میزد مامان مامان میگفت ولی تو نشنیدی، جیلین میگه تو دریا؟ او میگه نه دریا نه موج زیاد بود! سپس ماجد که حواس پرتی داره یادش میره داشت چی میگفت.
جیلین به بقیه خبر میده و میبرنش تو رستوران و تو آرامش سعی میکنن ازش حرف بکشن که چی دیده او با دیدن عکس تو فکر میره. همان موقع دخترش میاد و با دیدن پدرش میگه از نگرانی مردم! تو کجایی آخه بابا؟ جیلین و ایلگاز با اون زن حرف میزنن و ازش میخوان تا با پدرش حرف بزنه ببینه چیزی یادش میاد یا نه او قبول میکنه و میره پیش پدرش و شروع میکنه ازش سوال کردن اما او میگه من خیلی خوابم میاد میخوام بخوابم و میخوابه که جیلین و ایلگاز گریه شون میگیره. هوا تاریک شده و ایلگازو جیلین به خانواده شون خبر دادن و اونجا اومدن و همه تو جنگل با چراغ قوه در حال گشتن مرجان هستن. تو ساحل دادستان افه گردنبندی پیدا میکنه اما به کسی چیزی نمیگه میزاره تو جیبش. جیلین میره پیشش و بهش میگه اولین پروندته؟ باید گیر ما میوفتادی؟ تو اصلا بلدی این پرونده رو جلو ببری؟ باید انتقال بدی به یکی دیگه! ایلگاز آرومش میکنه. یکتا رفته سراغ دکتر ماجد و آوردتش ایلگاز باهاش حرف میزنه که دکتر بهش میگه این بیماری آقا ماجد پیشرفت کرده و حتی امکان داره چیزی که اتفاق نیوفتاده هم بگه جیلین میریزه بهم و حالش بد میشه که ایلگاز آرومش میکنه. فردای آن روز ارن اطلاعات تمام کسانی که تو اون ساحل بودن را درآورده و به ایلگاز و جیلین میگه…