خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۲۱۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۲۱۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی تردید (هرجایی)

ریان با وحشت به سمت عزیزه که زخمی و نالان روی زمین افتاده می رود و سعی می کند کشان کشان او را به سمت خانه ببرد که آزرا از راه می رسد و او هم به سمت ریان می رود و می پرسد که چه شده؟ ریان فقط از او می خواهد کمکش کند. آزرا می گوید که زودتر باید عزیزه را پانسمان کنند. زهرا هم از راه می رسد و با دیدن زخمی شدن عزیزه وحشت می کند و با اشاره ریان، به سمت دلشاه می رود و سعی می کند او را سرپا بکند. اما دلشاه مدام زیرلب می گوید: «من کشتمش… » ریان از آزرا می خواهد تا بدون این که میران بویی از این قضیه ببرد، حال عزیزه را بهتر بکنند و هردو از عمارت همراه عزیزه بیرون می زنند. میران اسلحه را به سمت جهان گرفته و از او توضیح می خواهد. جهان می گوید: «به جای این که به من گیر بدی، برو زنت رو بنشون جلو روت تا بفهمی چیارو ازت پنهون کرده! » میران خیلی عصبانی می شود و همان موقع آزاد از راه می رسد و از میران می خواهد آرام باشد. فیرات به آزاد می گوید که امروز جهان رو به میران اسلحه گرفته بوده و میران در تایید حرف او می گوید که جهان را لحظه ی آخر فرارش اسلحه به دست دیده! آزاد به سمت پدرش می کند و با ناراحتی می پرسد: «حقیقت داره؟ » جهان با تاسف به او خیره می شود و پشت به او می کند که برود. میران فریاد می زند: «من تورو فقط به خاطر خانواده ام بخشیدم! » جهان به سمت انها برمی گردد و تیرهوایی می زند و فشنگ آن را به دست ازاد می دهد و می گوید: «بگیر تحقیق کن. داری با باور کردن حرف دیگران از بابات بازجویی میکنی! بابای تو خائن نیست. مخصوصا به داداشم به هیچ وجه! » و می رود.

میران به عمارت می رود و وقتی می بیند خبری از ریان نیست کمی مشکوک می شود و به او زنگ می زند. ریان همراه آزرا و عزیزه به سمت کلبه می روند و وقتی می بیند میران به او زنگ زده می ترسد که چیزی فهمیده باشد اما جواب می دهد و می گوید که همراه آزرا داخل شهر آمده اند تا کمی بگردند! این حرف میران را زیاد قانع نمی کند. فسون وقتی می بیند خبری از عزیزه نشده با عصبانیت افرادش را جمع می کند و به سمت عمارت عزیزه می رود. او از اسما می پرسد که عزیزه کجاست؟ اما اسما می گوید که خبر ندارد. فسون حرفش را باور نمی کند. زهرا از دلشاه می خواهد به خودش بیاید و چیزی در این مورد به هازار و میران نگوید. همان موقع هازار از راه می رسد و چشمان خیس از اشک دلشاه را می بیند و نگران می شود. زهرا می گوید که دلشاه یاد گذشته افتاده و دلش گرفته. دلشاه هم حرف او را تایید می کند.

ریان و آزرا به کمک هم زخم عزیزه را پانسمان می کنند. عزیزه کمی به خودش می اید و می گوید: «من باید برم. من باید برم پیش فسون! » اما آزرا و ریان این اجازه را به او نمی دهند. آزرا از ریان می خواهد که همه چیز را به او بگوید. همان موقع صدای کوبیده شدن در می آید و هردو وحشت می کنند. ریان وقتی در را باز می کند با محفوظ روبرو می شود. محفوظ می گوید: «اومدم کمکت کنم ریان. » ریان می گوید که نیازی به او نیست و محفوظ می گوید: «حداقل بذار ببینم که واقعا به کمکم احتیاجی نیست. » و داخل می شود. آزرا و ریان از محفوظ می خواهند پیش عزیزه بماند و خودشان به سمت عمارت می روند. میران با دیدن ریان و کفش های گلی او می فهمد که ریان چیزی را پنهان می کند. ریان چشمانش را از او میدزدد و این بیشتر میران را مشکوک می کند و می پرسد: «تو که چیزی از شوهرت پنهون نمیکنی؟ » ریان سعی می کند خودش را با کارهای دیگری سرگرم کند تا زیاد به میران جواب پس ندهد.

گونول به آزاد در مورد رفتار عجیب یارن می گوید و اضافه می کند که خدمتکار هتل آن روز شنیده بوده که یارن و هارون بحث کرده و با هم از هتل خارج شده بودند و می گوید: «یارن طوری رفتار میکنه انگار میدونه قاتل کیه.» از طرفی یارن مشغول آرایش کردن خودش است که جهان و هاندان از او می خواهند که دیگر به خودش بیاید. یارن بغض می کند و همان موقع آزاد وارد اتاق می شود و رو به جهان می گوید: «تو قاتل هارونی مگه نه؟ » یارن می خواهد جوابش را بدهد که جهان به او چشم غره می رود و تایید می کند و می گوید: «آره منم! حالا هرکاری میخوای بکن. حتی میتونی بری به پلیس هم گزارش بدی! » آزاد با ناراحتی اتاق را ترک می کند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا