خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه
زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…
قسمت ۳۲۳ سریال ترکی سیب ممنوعه
کایا پیش حسنعلی می رود و به او میگوید که تصمیم دارد سهام شاهیکا را بفروشد و از آنجا برود. حسنعلی سعی دارد کایا را راضی کند که سهام را به او بفروشد. او از اینکه سهام شاهیکا را تصاحب کند و اختیار بیشتری در شرکت داشته باشد خوشحال است و از سدایی میخواهد که همه مدارک لازم را برای بررسی به کایا ارایه ندهد تا او از همه چیز سر در نیاورد.چاتای به شرکت می رود. حسنعلی برای او مقدمه چینی کرده و سپس میگوید که میخواهد با فریده آشتی کرده و دوباره با او ازدواج کند. چاتای ابتدا عصبی می شود ولی به خاطر اصرار و خواهش حسنعلی تصمیم میگیرد که به او کمک کند.
شب اندر به خانه کایا می رود و از اینکه او بخواهد از آنجا برود ابراز ناراحتی می کند. کایا با اندر صحبت کرده و میگوید که هنوز مردد است و شاید تصمیم به ماندن داشته باشد. او میگوید که متوجه شده است هنوز احساسش به اندر وجود دارد و به او علاقه دارد. اندر شب پیش کایا می ماند و با هم میخوابند. شب حسنعلی با یک دسته گل به خانه چاتای می رود و گل را به فریده می دهد. فریده شوکه و متعجب شده و آسمان حرصش میگیرد. فریده از اینکه حسنعلی گل محبوب او را خریده است خوشحال می شود و حسنعلی ادعا میکند که علایق او هنوز یادش مانده است. شب سر میز شام، آسمان برای اینکه خودش را به حسنعلی نزدیک کند، یک جعبه کادو به او میدهد که داخل آن یک لباس کوچک برای بره حسنعلی است. حسنعلی میگوید که بره را فرستاده است و دیگر آن را ندارد.