خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی تازه عروس
باران و شیرین تو بازداشتگاه هستن که باران برای شیرین مدام آهنگ میخونه کن شیرین عصبی میشه و میگه میشه ساکت بشی؟ انگار بار اولشه که اینجاست! تو که باید عادت کرده باشی! باران میگه من به حبس ابد با تو محکوم شدم بهتر از این نمیشه همان موقع قلندر به اونجا میاد و با باران دعوا میکنه و میگه من بهت اعتماد کرده بودم تاره ازت خوشم اومده بود نگو تو هنوز اون موضوعو فراموش نکرده بودی و از ما سوء استفاده کردی! باران میگه اونجوری که فکر میکنین نیست! من با دیلان تو بازار بودیم یهو شیرینو دیدم خوب فامیلمه رفتم بهش سلام کنم که یهو اون فرهاد اومد جلومو مشت زد تو صورتم اگه باور نمیکنی از دخترت بپرس! خان میگه غصه نخور دایی جان فرهاد اومده همه چیزو میگه از اینجا خلاص میشین باران میگه تا دیلان رضایت نده اینجاییم و فقط یه نفر میتونه اونو راضی کنه! و به هازار نگاه میکنه او میگه یعنی چی؟ باران میگه بیا جلو! سپس میگه تو باید بری باهاش حرف بزنی دیگه هازار ناچارا قبول میکنه. بلا تو تراس نشسته که نازگل و آفت میرن پیشش و میگن چرا انقدر تو خودتی؟ نکنه هازار خان هم مشکل داره؟ بلا که نمیخواد کسی بفهمه میگه نه بابا اصلا همچین چیزی نیست! نازگل میگه خوب حالا که اون گلو خوردی حالا باید بگردیم دنبال اون بسته که قابله گفت بلا میگه ولی تو اتاق من که نبود! نازگل میگه پس هرکی از مادرشوهر خودش شروع میکنه برین اتاق هاشونو بگردین هرکی پیدا کرد بیاد به بقیه هم خبر بده. آنها میرن که بلا و نارگل چیزی پیدا نمی کند، آفت هرجا و میگرده فقط غذا پیدا میکنه و همه ی مواد غذاییو روی تخت میزاره. بلا و آفت وقتی به اونجا میرن میگن اینجا چخبره؟ چرا نصف انبار اینجاست؟ سپس بهم خبر میدن که پیدا نکردن و به بهانه تمیز کاری بهاری باید برن اتاق را بگردن.
هازار پیش دیلان میره و از معتبر میخواد تنهاشون بزاره معتبر بیرون از اتاق میره اما پشت در فالگوش می ایستد. دیلان بهش میگه خدا بد نده! هازار میگه چیزی نیست شکسته دیلان میگه اونو نمیگم این که نظرتو نمیشه ادامه بدی میگم! هازار میگه چی میگی؟ دیلان ماجرای نازا بودن بلارو میگه که معتبر میشنوه و جا میخوره هازار عصبی میشه و میگه این یه چیز شخصی بین ماست اصلا به تو ربطی نداره اصلا هم اونجوری که تو میگی نیست من الانم واسه شیرین خواهرم اومدم! و در آخر راضی میشه که رضایت بده. عایشه و آسیه سعی میکنن تا به گاراژ مسلم برن اما موفق نمیشن چون پدر قلندر اسلحه به دست جلوش وایساده آنها فکری به سرشون میزنه. سپس به سالن میرن و لقمه هایی که درست کردن. را به کامیلیا میدن و میگن که از وقتی اومده از دست کسی چیزی نخورده و ازش میخوان تا ببره اینارو بده به پدرشون تا به این بهونه سرش گرم بشه و اونا برن دستگاه فلزیاب را بردارن اما کامیلیا قبول نمیکنه. عروس ها به سالن میرن و میگن که ببخشید بین حرفتون اومدیم ولی از اینجا برین میخوایم تمیز کاری بهاری کنیم آنها از اونجا میخوان برن که معتبر میاد و میگه نه بمونین باهاتون کار دارم اول از همه باید عروس هارو تمیز کنم بیشتر از همه بلا خانم. همگی جا میخورن و عروس ها استرس میگیرن که نکنه ماجرارو فهمیده باشن. معتبر ماجرای نازا بودن بلا را بیان میکنه که همگی خوشحال میشن و فقط ترکمن واسش ناراحت میشه بلا باگریه میگه اونجوری که فکر میکنین نیست اصلا من فقط موقتی بیمارم اما اونا قبول نمیکنن و حرف از هوو میزن بلا عصبی میسه و میگه مگه چیه؟ اصلا بچه دار نشم! تازه پسر خودتونم مریضه همین مشکلو داره همگی تعجب میکنن و بلا با ناراحتی میره.
نازگل و آفت دنبالش میرن تا دلداریش بدن و نارگل اونجا با آفت دعوا میکنه و میگه برو سریع بهشون گزارش بده آفت میگه من نگفتم باور کنین من نگفتم و قسم میخوره تا باورش کنن اما نازگل با عصبانیت ازش میخواد تا بره. آسیه تنهایی نشسته که عایشه و معتبر میرن پیشش و میگن که اگه پسرت بچه دار نمیشه از دور مسابقه میره کنار و نمیتونه خان بسه دیگه و باهم کل کل میکنن. کامیلیا میره پیش کامیل و میگه سریع وسایلو جمع کن که باید بریم و ماجرای نازا بودن بلارو میگه کامیل ناراحت میشه و میگه واقعا از این وضعیت خوشحالی؟ کامیلیا میگه از اینجا بریم به بهترین دکترها میبرمش تا درمان بشه کامیل میگه چرا خودتو میزنی به نفهمی؟ بلا هازار دوست داره! شیرین از بازداشت آزاد میشه و با کلافگی میگه من که بزودی از اینجا میرم راحت میشم قلندر جا میخوره و به آسیه میگه این چی گفت؟ و میره به اتاقش که شیرین ماجرای دانشگاه رفتنشو و اینکه میخواد خواننده بشه را میگه قلندر جا میخوره و به لکنت میوفته. همگی تو سالن جمعن که زن هایش میان. نازا بودن بلا را میگن او تعجب میکنه و به هازار میگه حقیقت داره؟ هازار میگه اونجوری که اینا میگن نیست یه دوره موقته منم همون مشکلو دارم! قلندر میگه امکان نداره اینجوری باشه خان میگه باباجان پزشکا اینجور گفتن دیگه اونا یه چیزی میدونن بالاخره! شب هازار بلارو دلداری میده و میگه بالاخره بچه دار میشیم اصلا خودتو ناراحت نکن اگه هم نشد اصلا هیچ مشکلی نیست من که واسه بچه باهات ازدواج نکردم! فردای آن روز خان و هازار نشستن که قلندر میره پیششون و میگه با شیرین حرف بزنید از خر شیطون بیاد پایین این همه رشته چرا خوانندگی؟ هازار میگه بزار چیزی که دوست داره را بخونه بابا اما قلندر قبول نمیکنه. عایشه بالاخره موفق میشه از راه مخفی دستگاه را پیدا کنه و باهم میرن به زمین چکور. اونجا محل گنجو پیدا میکنن و علامت میزارن….