خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۴۰ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۴۰ سریال ترکی قهرمان

گونش وقتی در ماشین نشسته و خوابش برده، مادرش را می بیند و از او می پرسد که آیا پدرش ترسو است که در حال فرار کردن هستند؟ ایلول با مهربانی به او می گوید که فیرات از هیچ چیزی نمی ترسد. گونش وقتی از خواب بیدار می شود به پدرش می گوید که وقتی از کسی نمی ترسند بهتر است برگردند چون او یک قهرمان است. فیرات یاد دلگرمی های مردم و کری خوانی های رادکو می افتد و تصمیم به برگشت می گیرد. ظفر با دیدن او تعجب کرده و دلیل کارش را می پرسد؟ فیرات می گوید: «به قول استاد یامان هیچ راهی غیر قابل بازگشت نیست به جز مرگ. تا باکاکیس رو تو رینگ گیر نیارم آروم ندارم. تو کمکم میکنی؟ » ظفر با افتخار به او خیره میشود و قبول می کند. فیرات اول درخواست کنفرانس خبری می کند تا حرف هایش را به گوش رادکو برساند. همه مردم و خبرنگارها با دیدن او ابراز خوشحالی می کنند و او را مایه افتخارشان می دانند. از طرفی درویش که حال و روز خوبی ندارد و در بستر افتاده با دیدن فیرات در تلوزیون فورا از روزگار و افرادش می خواهد تا سراغ گونش بروند و نوه اش را برایش بیاورند. فیرات رو به باکاکیس می گوید: «رادکو بوکسور خوبیه هرچند بی تربیت باشه اما بازم بوکسور خوبیه!
من در موضوعاتی که روشون حساسم انتظار احترام دارم من به ارزش های کسی بی احترامی نمیکنم. اما نمیذارم که کسی به ارزش های من دست بزنه! به قیمت جونمم باشه این اجازه رو نمیدم. » وقتی یکی از خبرنگارها درمورد اینکه این مسابقه باعث ورود او به مسابقات قهرمانی دبلیو بی سی می شود می پرسد، ظفر زودتر از فیرات جواب می دهد که آنها حتی وارد مسابقات قهرمانی هم خواهند شد! بعد از این کنفرانس فیرات به ظفر می گوید که مخاطب حرف هایش در اصل درویش بوده است. ظفر از او می پرسد که جای گونش امن است؟ و فیرات می گوید که گونش پیش سلوی و بادیگاردهای مطمئنی است. سونا در بیمارستان کنفرانس خبری فیرات را از تلوزیون می بیند و لبخند می زند. همان موقع فیرات به دیدن او می آید و هردو هم را در آغوش می گیرند. فیرات به او می گوید که از درویش ترسی ندارد و این بار با نقشه جلو می رود و همه چیز را خودش حل خواهد کرد. درست وقتی که افراد درویش در حالت آماده باش قرار می گیرند تا بروند و گونش را پیدا کنند، فیرات به مقابل آنها می رود و درویش بدون درنگ به سمت او اسلحه می گیرد. فیرات بدون ترس می گوید: «جای گونش رو فقط من میدونم. بین ما مشکلات ناشی از عدم اعتماد هست باید اول اونارو حل کنیم تا من بتونم گونش رو پیش شما بیارم. »
درویش قبول می کند و فیرات هم می گوید که برای مسابقه با باکاکیس ظفر باید گوشه رینگش باشد و درویش می گوید تا وقتی یامان از انها دور باشد مشکلی ندارد. نسلی با خوشحالی خبر برگشت فیرات را می دهد اما ظفر عصبانی می شود و می گوید: «ما این همه زحمت کشیدیم و کل نیروهای پلیس رو وسط کشیدیم که اونا بتونن در امان باشند! چطور تونسته برگرده و جونشون رو به خطر بندازه! » نسلی می گوید: «اما بابا فیرات به خاطر یه مسئله ی حیثیتی برگشته. مربوط میشه به کشورش. » یامان می گوید: «حتی این مسابقه هم براش خطرناکه. شماها متوجه نیستین اگه فیرات مسابقه بده و بلایی سرش بیاد چی؟ اگه ضربه ای به چشمش بخوره اون کور میشه نسلی. » نسلی با ناراحتی به فکر فرو می رود. بچه های باشگاه یامان خوشحال از اینکه بالاخره دخترهای باشگاه امروز ورزش کردن در کنار انها را شروع می کنند، تیپ می زنند و حسابی به خودشان میرسند. اما نسلی می گوید که آنها قرار نیست امروز بیایند. کمی بعد برق باشگاه قطع می شود و وقتی ظفر سراغ مامورهای برق می رود، آنها او را در تلوزیون و کنار قفقاز دیده اند و به خاطر قفقاز برق باشگاه را برمی گردانند. کمی بعد ظفر بچه های باشگاه را جمع می کند و از آنها سراغ شاهین را می گیرد و خبر می دهد که شاهین به باشگاه تانسل رفته. آنها ناراحت می شوند و این کار را از شاهین بعید می دانند. نسلی تصمیم می گیرد برود و با شاهین صحبت کند. درویش تانسل را صدا می زند و اول می گوید که حواسش به سونا باشد و بعد هم دستور می دهد که بوکسور جدیدش شاهین باید در اولین مسابقه ی قفسش کشته شود.

تانسل هم قبول می کند. از طرفی نسلی به دیدن شاهین در باشگاه تانسل می رود. شاهین با دیدن او ناراحت و معذب می شود. نسلی می گوید: «شاهین چیزی که واسه خانواده ت مهمه پول نیست. تویی. تو نباید خودت رو فدا کنی. تو داری از مشکلاتت فرار میکنی. تو میدونی عشق یعنی چی؟ یعنی مسابقه دادن با رقیبی که خیلی ازت قوی تره در مسابقه ای که میدونی هرگز تموم نمیشه… من ۱۲ سال تو این مسابقه بودم شاهین… ولی عشق هیچ وقت رنگ و بوش عوض نمیشه. ادمی که عاشقشی عوض میشه ولی عشقی که تو از خودت نشون میدی نه. » در آخر هم به شاهین می گوید: «شاهین تو اینجا امانتی… ما منتظرتیم. » سونا و فیرات برای خوردن شام به رستورانی رفته اند. فیرات متوجه می شود که تانسل باز هم برای سونا مشکل ایجاد کرده و با اصرارهای او قضیه اسلحه را می فهمد و می گوید که خودش همه چیز را حل خواهد کرد و به دیدن درویش می رود و می گوید اسلحه ای که دست تانسل هست را از او بگیرد. درویش اول به شرط اینکه گونش را برایش بیاورد قبول می کند اما فیرات می گوید که با پسرش هرگز معامله نخواهد کرد. درویش هم می گوید: «اگه باکاکیس رو تا آخر راند دوم شکست بدی. اسلحه رو بهت میدم. » و فیرات فورا قبول می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا