خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی قهرمان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان
فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…
قسمت ۶۴ سریال ترکی قهرمان
کرم بیهوش روی و خونین روی زمین افتاده و دکترهای مسابقه به سمت او می روند تا وضعیتش را بررسی کنند. سونا هم که مسابقه را در یک رستوران سرراهی تماشا کرده بوده با گریه سوار ماشین می شود و به استانبول برمی گردد. او سر راه مدام به خودش می گوید: «کرم توروخدا نمیر… نذار من دوباره این غم رو تجربه کنم.. » استایگر خوشحال از پیروزی اش رو به جمعیت و خبرنگارها فیگور می گیرد و فریاد می زند. اما همه با تاسف به او و کرم که روی زمین افتاده خیره می شوند. خبرنگار از استایگر می پرسد که ایا از وضعیت کرم ناراحت نیست؟ استایگر با غرور جواب می دهد نه و اضافه می کند که بعضی وقت ها پدرها تقدیرشون هم به عنوان میراث باقی می گذارن. ظفر که مات و مبهوت کرم ماند و دکتر به او می گوید که وضعیت اصلا خوب نیست و ممکن است گردنش شکسته باشد. از طرفی هم حرف های استایگر را می شنود و بلند می شود و به سمت او و مدیرهایش حمله می کند و می گوید: «حوله رو انداختم یا نه؟! مگه حوله رو ندیدی؟! » مربی استایگر سعی می کند با او دعوا کند اما ظفر جاخالی می دهد و به او مشتی می زند. کادو هم به کمکش می رود. از طرفی هم نسلی با گریه و وحشت بالای سر کرم می رود و گریه می کند و از او می خواهد که چشمانش را باز کند. او همراه آمبولانس و کرم به بیمارستان می رود. فیرات هم همراه الیف به محل مسابقه می رسد و با استایگر رو در رو می شود و به او خیره می ماند.
سونا که کاری از دستش برنمی آید به تانسل زنگ می زند و با گریه و خشم سرش فریاد می زند و می گوید: «همش تقصیر توئه. تو میدونستی اینجوری میشه. » تانسل می گوید که او همه ی سعیش را کرد تا کرم را از این مسابقه منصرف کند اما سونا اصلا به حرف او گوش نمی دهد. تانسل هم با پوزخند به سمت مربی استایگر و خود او می رود و به خاطر مسابقه ی هیجان انگیزشان تبریک می گوید و اضافه می کند: «بهتون گفته بودم دست پیدا کردن به قفقاز از روی این پسره رد میشه. اماده باشید! یه مسابقه ی بزرگ خواهیم داشت. استایگر در مقابل قفقاز. » سونا وقتی به بیمارستان می رسد و وضعیت بد کرم را از دکتر می شوند، به سالن برمی گردد و رو به فیرات که نگران آنجا ایستاده فریاد می زند: «خیالتون راحت شد؟ من به شما التماس کردم هم به تو و هم به کرم. اینم قهرمانی! کرم داره سعی میکنه زنده بمونه…. » فیرات بدون حرفی به او نزدیک می شود و در آغوشش می گیرد و سعی می کند آرامش کند.
ظفر خودش را مقصر همه چیز می داند و در خلوت و تنهایی خودش گریه می کند. او وقتی به خانه می رسد، یامان مقابل او می ایستد و با سرزنش می گوید: «حتی نتونستی حوله رو به موقع بندازی ظفر! جون اون بچه توی دستای تو بود و نتونستی مراقبش باشی. چرا حوله رو ننداختی؟ ندیدی داشت جون میداد؟ » ظفر با ناراحتی و شرمندگی وارد خانه می شود و شب بین وسایل کرم هم عکس نسلی را می بیند و بیشتر غصه می خورد. سلوی به او زنگ می زند تا آرامش کند و بگوید که خودش را مقصر نداند اما ظفر حوصله ی حرف زدن را ندارد. دکتر رو به فیرات و بقیه می گوید که کرم از لحاظ بدنی خطر را رفع کرده ولی معلوم نیست بتواند راه برود یا نه. سونا تا موقعی که کرم به هوش بیاید بالای سر او می نشیند. کرم بعد از دو روز به هوش می آید و از عمه اش می خواهد تا گوشی اش را به او بدهد تا بتواند قیافه اش را نگاه کند. او با دیدن چهره ی کبود خودش بغض می کند و وقتی از سونا می شنود که دیگر نباید بوکس کار کند، عصبانی می شود و از او می خواهد که پاهایش را باز کند تا بتواند به خانه برگردد. سونا گریه می کند و به سختی به او می گوید که پاهایش بسته نیست و در واقع دیگر توانایی حرکت پاهایش را از دست داده است.
کرم گریه می کند و این حرف را باور نمی کند و از عمه اش خواهش می کند پاهایش را باز کند. فیرات از پشت شیشه این صحنه را می بیند و دلش می گیرد و مستقیم پیش الیف می رود و به او می گوید که هرطور شده مسابقه ای برایش با استایگر جور کند. الیف از این تصمیم او تعجب می کند اما قبول می کند و پیش تانسل می رود و این پیشنهاد را به او می دهد و اضافه می کند که این موقعیت خوبی برای تبلیغ و در اوردن پول زیاد برای اوست. تانسل لبخند می زند و قبول می کند. کسی که ظفر از او پول قرض کرده بود، افرادش را سراغ او می فرستد و با تهدید پیش خودش می آورد و می گوید که به خاطر اینکه او را میشناخته سفته و چک از او نگرفته اما الان یا باید پول را پس بدهد تا خانواده و عزیزانش را از بین میبرد! ظفر با نگرانی به او نگاه می کند.