خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان  سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۷۶ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۷۶ سریال ترکی قهرمان

دومان، الیف را از زیر میز پیدا می کند و بیرون می کشد و اسلحه را به سمتش می گیرد. الیف مقابلش مقاومت می کند و درست همان موقعی که فیرات جلوی در باشگاه می رسد، الیف اسلحه را با زور به سمت دومان می گیرد و شلیک می شود که شانه دومان در این درگیری زخمی می شود. دومان الیف را روی پله ها گیر می آورد و دوباره اسلحه را به سمتش می گیرد که فیرات داخل باشگاه می رود و با دومان درگیر می شود و مثل هر بار دیگر مشت محکمی به او می زند که باعث می شود دومان فرار کند. او وقتی به تانسل زنگ می زند، با شرمندگی می گوید که نتوانسته کار الیف را تمام کند. تانسل شروع به تحقیر کردن او می کند و سرزنشش می کند. فیرات با عجله به سونا زنگ می زند و در حالی که الیف نیمه جان را در آغوش گرفته از او کمک می خواهد. بعد هم فیرات الیف را به خانه ی یامان می برد و نسلی و کرم هم بالای سر او می روند. سونا هم کمی بعد خودش را می رساند و با عجله سعی می کند زخم او را پانسمان بکند.

ظفر جلوی در خانه ی سلوی با ناراحتی ایستاده و سعی می کند با او صحبت بکند. او به سلوی که پشت در ایستاده و با گریه به حرف های او گوش می کند، التماس می کند تا کمی با هم حرف بزنند. مادر سلوی جلو می رود و به ظفر می گوید که بهتر است نصفه شب از جلوی خانه ی آنها برود تا جلوی در و همسایه آبرویشان نرود و از طرفی تحسین اگر بفهمد خیلی برایش بد می شود. ظفر می گوید: «اگه بیاد تو چشمام نگاه کنه و بهم بگه که نمیخواد منو، نامردم اگه نرم! » همان موقع سلوی جلو می رود و ظفر دستش را جلو می برد و می گوید: «دستتو بهم بده تا همه ی زخمامونو ترمیم کنم… دستتو بهم بده… » سلوی با جدیت می گوید: «حق با پدرم بود از ما دیگه چیزی نمیشه ظفر. برو. » ظفر با ناراحتی از آنجا خارج می شود و وقتی به خانه می رسد، با قطره های خون جلوی در روبرو می شود و سراسیمه وارد خانه می شود و اسم نسلی و گونش را به زبان می آورد. فیرات به او می گوید که طوری نیست و فقط الیف زخمی شده. ظفر که هنوز در شوک این است که نکند بلایی سر کسی آمده باشد، می گوید: «این دختر باباش از زندگیمون رفت بیرون خودش کی میخوای بره بیرون؟ سر این دختر هر دفعه داریم دردسر میکشیم! » فیرات از او می خواهد ساکت باشد و الیف که درد دارد همه حرف های او را می شنود اما ظفر به حرف زدن هایش ادامه می دهد و می خواهد که الیف از خانه و زندگی آنها بیرون برود. فیرات با عصبانیت به او می گوید: «اگه میخوای چیزیو بگی، با آداب خودش بگو! الیف امانت بابات دست ماست! »

ظفر جوش می آورد و می گوید: «تو داری تو خونه ی خودم در مورد آداب بابام حرف میزنی؟ همه میدونن که بابای من به خاطر مشکلات تو مرد! بابای منو تو کشتی! » فیرات وقتی این را می شنود با عصبانیت مشت محکمی به ظفر می زند و ظفر کمی مکث می کند و بعد می گوید: «فردا صبح، دست پسرتم بگیر و از این خونه برو بیرون! الیف خانم هم با خودتون ببرین! فردا صبح وقتی برمیگردم تو این خونه نباشین! » تانسل به زخم شانه ی دومان توجهی نمی کند و با دیدن او فقط تحقیرش می کند و از دومان می خواهد که هرطور شده الیف را از بین ببرد! دومان وقتی بی توجهی های تانسل را می بیند ناراحت شده اما چیزی نمی گوید. همه ی اهل خانه، ناراحت از دعوای ظفر و فیرات هستند و نسلی مدام گریه می کند. او به کرم می گوید که ظفر به خاطر فیرات همیشه و همه جا پشتش بوده و برایش کم نگذاشته. فیرات هم به اتاق گونش می رود و وسایلشان را جمع می کند. گونش وقتی می فهمد قصد رفتن دارند با ناراحتی می گوید:«مگه بابابزرگ یامان نسلی و ظفر رو به ما نسپرد؟ مگه ادم خانواده شو تنها میذاره؟ » و بهانه می آورد. فیرات سعی می کند او را آرام بکند و در مورد خانه ی کوچکی که خواهند داشت صحبت می کند. گونش فورا در مورد خانه خیال بافی می کند و چراغ شب خوابی را که با روشن کردنش صدای دریا توی اتاق می پیچد و نورهای آن دورتادور اتاق را پر می کند، نشان فیرات می دهد و می گوید: «عمو ظفر برام درست کردش و گفت حالا که تو یه کاپیتانی قبل خوابت یه دور با کشتی بزن! » فیرات با ناراحتی به ظفر فکر می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا