خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…
خلاصه داستان قسمت ۹۷ سریال ترکی تازه عروس
اسکندر و گلستان شب را در یکی از اتاق های عمارت خوابید که وقتی اسکندر از خواب بیدار میشه با خوشحالی میگه چه جای ترمیه! گلستان میگه آره به خدا واسه اولین بار مثل بچه ها آروم تا صبح خوابیدم! اسکندر میگه از این به بعد همینه رو پر قو میخوابی! سپس از اینکه میخواد خان بشه میگه گلستان میگه من به خان شدن چشم ندارم همین که پول باشه خوبه! سپس اسکندر میگه همینجوری ادامه بده تا دلشون به رحم بیاد گلستان میخنده و میگه نمیدونی چجوری دیشب اشک همشونو درآوردم! اسکندر میخنده و میگه وای باید منو میدیدی! چجوری دل همشونو به رحم آوردم حالا هم پاشو بریم صبحانه بخوریم! کامیلا و کامیل تو اتاقشون از خواب بیدار میشن که کامیلا میگه اصلا نتونستم خوب بخوابم! همش خوابه گلستانو میدیم! کامیل هم میگه نگو منم همش خوای اسکندر را میدیم، بعد از کمی حرف زدن نازگل به اونجا میاد و میگه واستون سینی صبحانه آوردم. سپس میگه که من با کامیلا خانم حرفهای خصوصی دارم. بعد از رفتن کامیل، نازگل به کامیلا میگه اومدم بگم که اگه نجنبی زندگی دخترت از هم پاشیده! کامیلا میگه یعنی چی؟ نازگل میگه این دختره اسمرالدا مشخصه که به هازار هنوز چشم داره! بعد از رفتنش کامیلا خوشحال میشه و میگه اگه اینجوری باشه چی میشه و از خوشحالی میرقصه. اسمرالدا با هازار و بلا تو پشت بودم نشستن و میخوان صبحانه بخوردن که خان به اونجا میاد و شروع میکنه باهاش صحبت کردن و ازش تعریف کردن که نازگل از راه میرسه و بهش میگه چیشد؟ نکنه بعد از روس ها رفتی سراغ زیبایی پرتغالی ها! خان میگه و خیابان اشتباه متوجه شدی! نازگل بهش میگه پاسو بریم اتاقمون واست صبحانه رو تخت آماده کردم. خان وقتی میره تو اتاق تعجب میکنه و میگه واقعا رو تخت چیدی؟ سپس شروع میکنن به خوردن صبحانه.
بلا میره چای بیاره که میبینه اسمرالدا با هازار تنهاست و میپرسه خان کجاست؟ اسمرالدا میگه نازگل واسش صبحانه را رو تخت آماده کرده رفتن تا بخورن تو واسه هازار از این کارها نمیکنی؟ بلا میگه نه از این لوس بازی خوشم نمیاد عمارت به این بزرگی چرا رو تخت؟ اسمرالدا میگه ولی اونجا یه هیجان دیگه داره! اگه من بودم، بلا نمیزاره حرفشو تموم کنه و میگه شما این شانستو سال های پیش از دست دادی! هازار وقتی میبینه بلا انقدر عصبیه آرومش میکنه و وقتی میخواد بره شرکت با اسمرالدا بلا میگه منم میام هازار میگه چرا؟ بلا میگه حوصله ام اینجا سر میره میخوام بیام. قلندر با کامیل و اسکندر به شرکت رفتن و قلندر اسکندر را معرفی میکنه و میگه اینجا مال برادرمم هست هرچی من هستم اسکندر هم همونه منشی قبول میکنه. مشتری ها سراغ شیرینی هاشونو میگیرن که آفت و گوکان بهشون چای میدن تا شیرینی هاشون آماده بشه سپس پیش عایشه میره و میگه مشتری ها شیرینی میخوان شروع کن به درست کردن دیگه! عایشه میگه یخورده دیگه از صبحانه ام مونده بخورم بعد! همان موقع همون دو نفری که کامیون اونارو دزدیده بودن با دوتا تاج گل به اونجا میان. عایشه و گوکان با دیدنشون به طرفشون جبهه میگیرن و میخوان حمله کنن که اونا بهشون میگن واسه عذرخواهی اومدیم سپس بعد از معذرت خواهی و دادن گل ها از اونجا میرن. بعد از گذشته چند دقیقه هنوز عایشه داره صبحانه میخوره که گوکان میگه مامان اگه همینجوری پیش بریم هیچ فروشی نمیکینم! و ورشکست میشیم و زندگی نمیچرخه! عایشه میگه خوب میگی بدون غذا خوردن کار کنم ضعف کنم بیوفتم بمیرم؟ گوکان میگه خدانکنه مامان! باید یه کاری کنیم اونم اینکه اول غذاتو بخوری تو خونه بعد بیایم وگرنه اینجوری اصلا هیچ پولی درنمیاریم! همان موقع همان دوتا بچه مدرسه ای به اونجا میان و به عایشه میگن که هنوزم بهمون شیرینی مجانی میدی؟ عایشه تایید میکنه که یکدفعه میبینه تعداد بالایی به طرفش می دوند!
عایشه بهشون میگه پسرهای گلم مگه قرار نشد فقط به هم کلاسیام بدم؟ اونا میگن خوب اینا هم کلاسیامن دیگه عایشه وقتی میبینه هم کلاسیاشون هستن بهشون شیرینی میده تا بخورن. تو شرکت اسمرالدا با هازار و بلا تو اتاق جلسه هستن، که خان به اونجا میره و حسابی دوباره با اسمرالدا گرم میگیره نازگل از راه میرسه و به بهانه اینکه واسش غذا درست کرده تا برن باهم بخورن! بلا میپرسه خوب چجوری قرار براشون بفرستیم؟ اسمرالدا میگه بار اول برای تست میخوایم بفرستیم! هازار بهش میگه روال کارش همینجوری عشقم و ازش میخاد که وقتی نمیدونه زیاد دخالت نکنه! سپس بلا میگه خوب چقدر طول میکشه روال کار؟ اسمرالدا میگه یخورده زمان میبره دیگه زود جواب نمیدن ولی سعی میکنه بیشتر از ۱۰ روز نشه! بلا جا میخوره و میگه ۱۰ روز؟ سپس اسمرالدا تایید میکنه و میگه اینجوری برای آدانا گردی زمان زیادی داریم بلا که اصلا خوشحال نشه و میخواسته زودتر بره از اونجا کلافه میشه و به زور سر تکون میده. ترکمن تو عمارت همه جارو به گلستان نشون میده و او میگه خیلی خوبه ولی اینجا خیلی بزرگه! واسه تمیز کاریش خیلی سخته! کلی پنجره و در داره! ترکمن میگه اینجا رسمه که عروس ها کار کنن نگران نباش! گلستان یهو شروع میکنه به خاروندن خودش که ترکمن هم خودشو میخارونه و میگه چیشد؟ چرا انقدر میخارونی خودتو! سپس بهش پیشنهاد میده برن حموم تا بیان بشورنشون سپس به معتبر و آسیه میگه تا به اونجا برن و اونارو بشورن اونا هم به زور این کارو میکنن. قلندر و اسکندر به اتاق کامیل رفتن تا باهم وقت بگذرونن که کامیلا به اونجا میاد تا سراغ کامیل را بگیره اما وقتی به اتاقش میره میبینه داره با قلندر تخته بازی میکنه او به مسخرگی میگه خوب اینو تو عمارتم بازی میکردین چه احتیاجی بود به شرکت؟ و میخنده بعد از چند دقیقه اسمرالدا به اونجا میاد و با کامیلا میرن تا باهم غذا بخورن……