خلاصه داستان کامل قسمت دهم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دهم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت دهم سریال جیران

سیاوش در ارگ پادشاهی به پنجره اتاق همایونی نگاه می کند و سیب می خورد.
هر کدام از قراوول ها مشغول کاری هستند و سیاوش در اتاق استراحتشان نقشه ارگ را می کشد و مراقب است که کسی نبیند.
میرزا آقاخان نوری به اتاق مهد علیا رفته است و مهد علیا از این که او ظاهرا نزدیک است و در اصل دور شده گله می کند و می گوید تو سر همه را کلاه گذاشتی و هر یک از اعضای خاندانت را جایی جا داده ای و بیشتر از اسم قاجار اسم خاندان نوری است و دیگر باج به شغال نمی دهم.
مهد علیا قصد رفتن دارد که صدر اعظم جلویش را می گیرد و می گوید پیشنهاد جدیدی براتون دارم که اگر قبول کنید، خاندان قاجار و نوری تا ابد کنار هم می مانند…
مهد علیا بعد از شنیدن پیشنهاد صدراعظم به اندرونی خودش بازگشته و با دخترش ملک زاده حرف می زند و می گوید برای خودت مرد قدرتمندی پیدا کن و در آخر حرف هایش میرزا کاظم، پسر صدراعظم را پیشنهاد می دهد و می گوید اگر قبول نکنی و شاه صلاح بداند سریعا تو را به عقد او در می آورد، شاه دخت هم پای حرفش می ایستد و می گوید تو و ناصر برای من برادر و مادر خوبی نبودید ولی بعید می دونم شاه هنوز انقدر بی غیرت شده باشد.
تاجی و ملک زاده در حیاط ارگ با هم حرف می زنند و شاه دخت از اتفاقی که پیش آمده و خاستگاری میرزا کاظم را برای تاجی تعریف می کند که تاجی می گوید جیران ممکن است بتواند شاه را منصرف کند و بعد هم ادامه می دهد که بهتر است از او نخواهی چرا که ممکن است رویت را زمین بیاندازد اما ملک زاده بی اهمیت به ادامه حرف های تاجی به اتاق جیران می رود.
تاجی، خواجه اش را می پیچاند و به دیدن خواجه روشن می رود. او نگران است که جیران بتواند نظر شاه را عوض کند اما تاجی خیالش راحت است و می گوید این چاهی است که قراره جیران توش بیوفته و با پوزخند می رود.
شاه دخت در اتاق جیران با او حرف می زند و از خوبی ها و تنفرش نسبت به امیرش که عشق شد، می گوید. در آخر هم از جیران می خواهد کمکش کند و می رود.
جیران، عزیز آقا را صدا می کند تا برایش از شاه وقت خلوت بگیرد، اما گل نسا هول شده داخل می شود و کاغذی را به خواهرش می دهد و می گوید آن را بخواند.
جیران سریعا چادر به سر می کند و به سمت جایی می رود، سلمان سر وقت سیاوش که از دور دارد او را نگاه می کند، می رود و با خودش به جایی که جیران رفته، می برد.
جیران و سیاوش کلی با هم گریه می کنند و سیاوش بی تاب تر از خدیجه است و در آخر خدیجه آب پاکی را روی دستش می ریزد که تقدیر آن ها رقم خورده و او الان محرم مرد دیگری است و با چشم های گریان به اندرونی اش می رود.
سیاوش با حال خراب سر و صورتش را خیس می کند و جیران هم کمی سرخاب سفیداب می زند و از اندرونی اش بیرون می رود.
عزیزآقا ترسیده از نیامدن خاتونش در قصر می گردد و کوچول خان هم زیر گوش او می خواند که این خاتون، خواجه خراب کن است و با این کار هایش‌ ما را بدبخت می کند.
همان لحظه جیران از راه می رسد و عزیز آقا می گوید برایت از شاه وقت گرفته ام و منتظر شما هستند، باید هر چه سریع تر بروی.
جیران به اتاق شاه می رود که مهدعلیا را آن جا می بیند و ناچارا حرفش را خورده و نخورده بیرون می رود و به ملک زاده که منتظرش است می گوید مهد علیا آن جا بود و نتوانستم حرفی بزنم.
با بیرون رفتن جیران، مهد علیا پسرش ناصر را راضی می کند تا ملک زاده را عروس میرزا آقاخان نوری بکند و شبانه خودش به ملک زاده خبر می دهد که شاه موافقت کرده است.
خواجه باشی به همراه آدم های میرزا آقاخان نوری برای شاه دخت ایران زمین طبق برده اند و ساز و دهل می زنند.
سیاوش به تاخت می رود و وقتی که به کوهسار می رسد زیر درخت عصبانیتش را خالی می کند و داد می زند که ننه آشوب را می بیند و همان جا خسته روی زمین می افتد.
همه در حرمسرا پایکوبی و رقص می کنند و منتظر شاه دخت هستند که او با لباس مشکی می آید و مهد علیا به کناری می برتش می گوید بود و نبود تو اهمیتی ندارد پس به اندرونی ات می روی تا روزی که داماد به دنبالت بیاید و تو را ببرد سر خانه و زندگی….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا