خلاصه داستان قسمت چهارم بخش دوم سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از بلاگ سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهارم بخش دوم سریال برف بی صدا می بارد، به کارگردانی پوریا آذربایجانی را می خوانید، با ما همراه باشید.

قسمت چهارم بخش دوم سریال برف بی صدا می بارد

نرگس درباره دعوای دیشب حبیب و احمد با سیمین حرف می زند و می گوید برادر من از شرکت شما پول برداشت کرده ولی سیمین که حسابی احمق شده باور نمی کنه و میگه بهتره اجازه بدید مسئله خانوادگی ما رو خودمون حل کنیم و حرف های نرگس را متوجه نمی شود.

نرگس درباره موضوع خاستگاری صحبت می کند و ازش عذرخواهی می کند که سیمین می گوید جواب من منفی نیست و حسابی نرگس را شوکه می کند…

نرگس از شرکت بیرون رفته که حبیب هم از راه می رسد و جلویش را می گیرد و داد و بیداد می کند که نرگس میگه برای رو کردن دستت اومده بودم ولی سیمین شوکه ام کرد و منتظر خاستگاری دوباره توعه… سیمین به خانه سارا رفته و به او میگه که جواب بله را دادم که سارا جا می خورد و تلاش می کنه تا نظرش و برگردونه و ازش بخواد که حسابی فکر کنه ولی سیمین سر تصمیمش مصممه و میگه دیگه نمی خوام از زندگی عقب بمونم…

منصور و نرگس در حیاط با هم حرف می زنند که حبیب از راه می رسه و بهشون میگه که بهتره این دل و قلوه هاتون و بذارید برای بعد از عقد و به داخل خونه میره و از مامانش می خواد که برای خاستگاری وقت تعیین کنه…

مادر حبیب با ابراهیم خان شوهرش درد و دل می کنه و از اشتباهاتی که کرده اند، حرف می زند و گریه می کند.
عمه گوهر به خانه برادرش رفته و پیش امروز و بلور بچه شان را نگاه می کند و با آن ها گپ می زند که سیمین صداش می کنه و بهش میگه براتون شربت و میوه آوردم و تو حیاط به عمه اش میگه که برام خاستگار اومده، من هم بهش جواب بله دادم…

عمه خانم حسابی خوشحال میشه و ازش میپرسه این داماد خوشبخت کیه؟ سیمین هم جواب میده و با آوردن اسم کیانی حسابی عمه گوهر بهم می ریزه و جا می خورد…

نسرین برای خرید لباس به بازار رفته و بعد از آن به حجره ای که احمد در آن کار می کند، می رود و می گوید برای مراسم خاستگاری سیمین برای هر دومون لباس خریدم که احمد مقاومت می کند و می گوید اگر من به آن جا بیام، مراسم بهم می ریزه که نسرین سعی می کنه متقاعدش کنه تا تو این شرایط سیمین را تنها نگذارند که او حرف خودش را می زند و نسرین هم با قهر به خانه می رود.

خانواده حبیب برای مراسم خاستگاری آماده شده اند که حبیب با دیدن پدرش او را به داخل خانه می برد تا مراسمش بهم نریزد و بعد از کلی دعوا با مادرش به محض رسیدن نرگس به خاستگاری می روند.

سیمین استرس داره و همه را مجبور به کار کرده تا خونه تو بهترین شرایط باشه، سهیلا هم پاشو تو یه کفش کرده تا در مراسم شرکت نکند، عمه گوهر و نسرین و احمد از راه می رسند و به داخل خانه می روند.

حبیب به همراه مادر و خواهرش به خانه حاج عطا می رود و مقابل نسرین و عمه و احمد می نشینند که سیمین هم بعد از چند دقیقه با چادر سفید به جمع آن ها اضافه می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا