عکس سیاه و سفید از پردیس احمدیه بازیگر فیلم لاک قرمز
پردیس احمدیه ، بازیگر سینمای ایران متولد ۸ تیرماه سال ۷۱ در تهران است . رشته تحصیلی او موسیقی بوده است .کلاس بازیگری نرفته و در فیلم هایی که بازی کرده توانسته توجه مخاطب را به خودش جلب کند . بازی او در لاک قرمز مورد توجه بسیاری از اهالی هنر و مردم قرار گرفته است.
عکس جدیدی که پردیس احمدیه در اینستاگرامش منتشر کرده است که مشاهده می کنید:
داستان کامل فیلم سینمایی لاک قرمز
اکرم (پردیس احمدیه) به همراه پدرش ارسلان، مادرش اعظم، برادرش اسماعیل، و خواهر کوچک اش الهام در یک خانهٔ قدیمی، در محله ای فقیر نشین و پایین شهر زندگی میکنند. آنها وضع مالی خوبی ندارند، چرا که تمام سرمایه اشان را از شغل پدر خانواده به دست میآورند و او سازندهٔ عروسکهای چوبی است و حتی اجازه کار کردن دیگر اعضای خانواده را هم نمیدهد. در هر حال آنها زندگی آرامی دارند تا اینکه یک روز پدر خانواده، ارسلان که در حال درست کردن آنتن تلویزیون بود ناگهان از پشت بام خانه سقوط میکند و جلوی چشم همهٔ اعضای خانواده جان به جان آفرین تسلیم میکند. چندی بعد، درحالی این خانواده در اوضاع مالی بدی به سر میبرد و حتی پول برای خرید مایحتاج خود را ندارند، صاحبخانه اشان که چهار ماه است اجاره ای از آنها دریافت نکرده به سراغ آنها میآید. او میگوید وقتی ارسلان زنده بوده ۵ میلیون تومان از او قرض گرفته و الان او پولش را میخواهد. مگر اینکه خانواده ارسلان هرچه زود تر خانه اشان را تخلیه کنند و از آنجا بروند. در غیر این صورت او پولش را تمام و کمال میخواهد. اعظم یک کار پیدا میکند که کارفرمایش به او جای خواب برای خودش و دو تا از بچههایش میدهد. اعظم هم اصرار دارد که اکرم به اراک یعنی محل زندگی خاله اش برود و با پسر خاله اش ازدواج کند تا زندگی اش سروسامان بگیرد. اما اکرم با این درخواست مخالفت میکند و تصمیم میگیرد پول اجاره را با فروختن عروسکهای پدرش به دست بیاورد و از آن خانه بیرون نروند. اما یکی از عروسکهایی که میفروشد حاوی مواد مخدر اس بوده که ارسلان در گذشته در آن مخفی کرده. او ۳ شب تمام را در بازداشتگاه میگذراند و وقتی ثابت میشود که خودش مصرفکننده نیست آزاد میشود. اما وقتی به خانه برمی، ردد میفهمد که اعظم، الهام و اسماعیل را ترک کرده و از خانه رفتهاست. الهام و اسماعیل هم به مرکز بهزیستی تحویل داده شدهاند. حالا او از عمویش درخواست میکند که به بهزیستی برود و سرپرستی بچهها را به عهده بگیرد. در همین حال اعظم پیدا میشود؛ ولی وقتی اکرم به سراغ او میرود او دیوانه شده و در آسایشگاه به سر میبرد. برای همین از او دل میکند؛ و در پایان او عروسکهای چوبی را به شکل عروس درمیآورد و با فروختن آنها پول برای ادامه زندگی را به دست میآورد.