معنی تشویق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تشویق. [ت َش ْ] (ع مص) آرزومند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه) (دهار). آرزومند گردانیدن. (زوزنی). به آرزو آوردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). برانگیختن یا بشوق آوردن کسی را: شوقه الیه، هیجه، ای حمله علی الشوق. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(تَ) [ع.] (مص م.) آرزومند کردن، به شوق افکندن.

فرهنگ عمید

به شوق آوردن، راغب کردن، آرزومند ساختن،
کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انگیزش، دلگرمی، آفرین گفتن، فروزش

کلمات بیگانه به فارسی

دلگرمی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، وادار، حث، تقدیر، قدردانی،
(متضاد) تنبیه، آرزومند کردن، به شوق آوردن، ترغیب کردن، دلگرم ساختن

فرهنگ فارسی هوشیار

آرزومند کردن، بر انگیختن یا به شوق آوردن کسی را

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر