معنی تعقیب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تعقیب. [ت َ] (ع مص) زرد شدن میوه ٔ عرفج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از پی درداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). از پس کسی درآمدن و در پس کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنبال کردن. (از اقرب الموارد). چیزی را در پس چیزی کردن. (آنندراج). تردد و آمدو شد نمودن بکوشش در طلب چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واپس نگریستن و متردد شدن در جستجوی چیزی. (آنندراج). || در سال دو بار غزو کردن. (تاج المصادر بیهقی). دو بار در جنگ کفار رفتن در یک سال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوباره کردن کاری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بازگشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). واگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). || بازگردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). || وا گوشه ٔ دهان افکندن سخن. (تاج المصادر بیهقی). || حکم کسی را فسخ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فسخ کردن حاکم حکم حاکم پیشین را با حکم دیگری. (از اقرب الموارد). || بدل چیزی گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آشکار کردن عیب کسی و بیان کردن اغلاط وی. (از اقرب الموارد). || نشستن بعد نماز جهت دعا و انتظار و درنگی و التفات کردن در آن و منه الحدیث: من عقب فی الصلوه فهو فی الصلوه و نماز بعد تراویح و قوله تعالی: ولی مدبراً و لم یعقب یا موسی، ای لم یعطف و لم ینتظر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || استثناء: لیس فی صدقته تعقیب، ای استثناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بعد تراویح نافله خواندن. (از اقرب الموارد). نماز بعد تراویح. (ناظم الاطباء).

تعقیب. [ت َ] (ع اِ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.

فرهنگ معین

(مص م.) دنبال کردن، از پی چیزی رفتن، (اِ.) دعایی که بعد از نماز خوانند، (اِمص.) پی گرد، پی گیری یا جست و جوی کسی به وسیله نیروی انتظامی یا مقامات قضایی. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

دنبال کردن، از پی چیزی رفتن، دنبال امری یا کسی را گرفتن،
(حقوق) پیگرد،
(اسم) اوراد و دعاهایی که بعد از نماز می‌خوانند،

حل جدول

پیگیری، دنباله گیری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پیگرد، پیگیری، پی جویی، دنبال، دنبال کردن، پی گیری

کلمات بیگانه به فارسی

پیگیری - دنبال

مترادف و متضاد زبان فارسی

پی‌گیری، پیرو، تعاقب، دنباله‌روی، دنباله‌گیری، دنبال کردن، پی‌گرفتن

فرهنگ فارسی هوشیار

دنبال کردن، دوباره کردن کاری

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری