معنی توزیع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

توزیع. [ت َ] (ع مص) وابخشیدن چیزی میان گروهی. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پخش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بخش کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تقسیم کردن: وزع توزیعاً؛ تقسیم کرد آن را. (ناظم الاطباء). قسمت کردن بین کسان. (از اقرب الموارد):
زآنکه لولاک است بر توقیع او
جمله در انعام و در توزیع او.
مولوی.
|| قسمت کردن بر جمعی، برای کسی. (بحرالجواهر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرشکن کردن خرجی را. (یادداشت، ایضاً). بخش کردن بر جمعی برای دیگری. (منتهی الارب). قسمت کردن بر کسان. (از اقرب الموارد):
مجتمع گشتند مر توزیع را
بهر دفع زحمت و تصدیع را.
مولوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
هم شدی توزیع کودک دانگ چند
همت شیخ آن سخا را کرد، بند.
مولوی (ایضاً).
|| پراکنده کردن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). پخش کردن چیزی یا خبری:
از پی توزیع گرد شهر گشت
وَز طمع می گفت هر جا سرگذشت.
مولوی.
|| پخش کردن مال را میان کسان. (از اقرب الموارد). || (اِ) مالی که از بخشش کردن ارباب خیر و دهندگان صدقات بر کسی رسد:
مرد هنگامه به افزون تر شود
کدیه و توزیع نیکوتر شود.
مولوی.
کشتیی سازی ز توزیع و فتوح
کو یکی ملاح کشتی همچو نوح.
مولوی.
رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.

فرهنگ معین

(تُ) [ع.] (مص م.) پراکنده ساختن، تقسیم کردن.

فرهنگ عمید

پراکنده ‌کردن،
بخش ‌کردن،
(اقتصاد) پخش کردن کالا به‌وسیلۀ تولیدکننده و رساندن آن به مصرف‌کننده،
* توزیع حروف: (ادبی) در بدیع، تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم، مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع: شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲: ۹۱۹)،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

پخشایش، پخش

کلمات بیگانه به فارسی

پخش

مترادف و متضاد زبان فارسی

پخش، پراکنش، پراکندن، پخش کردن، پراکنده ساختن، بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت

فرهنگ فارسی هوشیار

پخش کردن، تقسیم کردن

فرهنگ فارسی آزاد

تَوزِیع، تقسیم کردن چیزی میان مردم، قسمت کردن بین چند نفر، پخش کردن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر