معنی سرشناس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
سرشناس. [س َ ش ِ] (ن مف مرکب) معروف. مشهور:
ای ز آسمان بصد درجه سرشناس تر
سِرّ دقایق ازلت از برآمده.
خاقانی.
(~. ش) (ص مر.) معروف.
معروف، مشهور، کسی که بیشتر مردم او را بشناسند،
اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی،
(متضاد) گمنام
مشهور، معروف