معنی صحاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صحاف. [ص ِ] (ع اِ) فراهم آمدنگاه کوچک، آب را. (از منتهی الارب). جای جمع شدن آب. (غیاث اللغات). || ج ِ صحیفه:
از صحاف مثنوی این پنجم است
در بروج چرخ جان چون انجم است.
(مثنوی).
این جمع در منتهی الارب و اقرب الموارد و تاج العروس و دزی دیده نشدولی در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است.

صحاف. [ص ِ] (ع اِ) ج ِ صَحفَه. (منتهی الارب) (ترجمان علامه ٔ جرجانی).

صحاف. [ص َح ْ حا] (ع ص، اِ) مصحف فروش. (ربنجنی) (معجم البلدان). || آنکه کتاب را بخیه زند و جلد کند. جلدساز کتاب. ترتیب دهنده ٔ صحف. || فروشنده ٔ صحف. || کسی که در خواندن صحیفه خطا کند. (اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(ص) [ع.] جِ صحیفه، دفترها، کتاب ها.

(صَ حّ) [ع.] (ص.) کسی که کتاب را ته بندی و جلد می کند.

فرهنگ عمید

کسی که کتاب را ته‌بندی و جلد می‌کند، آن‌که شغلش صحافی است،
[قدیمی] کسی که در خواندن صحیفه خطا کند،
[قدیمی] کتاب‌فروش،

صحفه

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلدساز، شیرازه‌بند

فرهنگ فارسی هوشیار

جلد ساز کتاب، ترتیب دهنده صحف

فرهنگ فارسی آزاد

صحّاف، کسیکه کتابها را ته بندی و تجلید می کند،

صِحاف، کاسه های غذاخوری- کاسه های بزرگ (مفرد: صَحْفَه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری