معنی طولانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طولانی. (از ع، ص نسبی) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول:
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.
درویش واله هروی.
دراز، طویل، دیر. [خوانش: [ع - فا.] (ص نسب.)]
دراز: با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل)،
دراز، طویل
مطول
دراز
دراز، طویل، دیر، دیرینه، دیرین، مدید، دور، بعید، مسافتزیاد، بسیار، زیاد
دیر، دراز دور و دراز رخته (صفت) دراز طویل، دیر. ممتد، دراز